گنجور

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۱ - رسیدن خبر فوت هرمز به خسرو و رفتن به مداین

 

نشسته بود روزی شاه خوشدل

طمع بسته که گردد کام حاصل

که ناگه پیکی آمد تیز چون باد

به پیش خسرو اندر خاک افتاد

چنان بارید خون از دیده ها تیز

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۲ - رفتن خسرو به مداین و نشستن به پادشاهی

 

چو خسرو را شد این معلوم در روز

سوی شهر مداین راند فیروز

نیاسود و به رفتن تیز بشتافت

به دارالملک خود شاهنشهی یافت

بزرگان مداین بهر خسرو

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۳ - بازآوردن شاپور شیرین را به ارمن پیش مهین بانو

 

چو شد شاپور و از آن قصر سنگین

سوی خسرو به ارمن برد شیرین

به جان درماند کز آن جای، پرویز

سوی شهر مداین رفته بد تیز

به گلزار مهین بانو به اعزاز

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۴ - آگاهی یافتن بهرام چوبینه از وفات هرمز و بیرون آمدن او به خسرو

 

چو آگه گشت بهرام از چنین حال

که خسرو از بزرگی یافت اقبال

بسی از این خبر گردید غمناک

فتادش در دل از اندیشه صد چاک

از آن حالت زمانی خوش برآشفت

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۵ - نصیحت کردن مهین بانو شیرین را و سوگند دادن به خویشتنداری

 

پس از ترتیب خسرو چون بپرداخت

به خلوت خواند شیرین را و بنواخت

نخستین گفت ای چشم مرا نور

مباد از تو مهین بانو دمی دور

میفتا عارضت از آب هرگز

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۶ - گوی باختن خسرو و شیرین با یکدیگر

 

چو صبح از بام مشرق سر برآورد

هزیمت بر سپاه شب در آورد

سپاهی هر طرف کردند جولان

درافکندند گوی زر به میدان

زهر جانب پری رویان شیرین

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۷ - گوی باختن خسرو و شیرین بار دوم و مجلس داشتن

 

با یکدیگر در کنار شهرود و پیدا شدن شیر،

و کشته شدن به دست خسرو

شباهنگام کان ترک پری روی

ربود از صحن میدان فلک، گوی

کواکب کرده بهر زرفشانی

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۸ - گفتار در خلوت نشستن خسرو با شیرین

 

چو خسرو روز در عشرت به شب کرد

خیالش وصل از شیرین طلب کرد

ندیمان را به مجلس پیش خود خواند

یکایک را به جای خویش بنشاند

به ساقی گفت تا جام لبالب

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۹ - جواب گفتن شیرین

 

پری رو گفتش از دیوانه خویش

نرنجم نیست چون در خانه خویش

سخن در سر خوشی باید چنان گفت

که در هشیاری آن با سر توان گفت

به تو گر دست ندهم دار معذور

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۰ - رفتن خسرو به خشم از پیش شیرین

 

چو خسرو دیدکان سرو سمنبر

دلی دارد به بر از سنگ سختر

ره و رسم وفاداری نپوید

همه همچون دل خود سخت گوید

چو زلفش یک زمان بر خود بپیچید

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۱ - شبیخون بردن خسرو بر بهرام چوبین و ظفر یافتن خسرو بر او

 

چو خسرو یافت آن اعزاز و تمکین

برون آمد سوی بهرام چوبین

نهاد از دوستان رو سوی دشمن

پی او لشکری چون کوه آهن

ز بحر روم بگدشت و سوی بر

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۲ - نشستن خسرو به پادشاهی بار دوم

 

چو شد بار دوم بر تخت، خسرو

جهان را داد دیگر رونق از نو

گرفتش باز دولت عشرت از سر

سعادت شد قرینش بار دیگر

ز دشمن رفع شد یکباره بیمش

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۳ - زاری کردن شیرین در عشق خسرو

 

چنین دادم خبر مرد سمرگوی

که چون برتافت خسرو، زان صنم روی

دل شیرین ز غم شد آنچنان ریش

که در یکدم شدی صد بار از خویش

نبودی یک زمان صبر و سکونش

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۴ - نصیحت کردن مهین بانو شیرین را

 

بدین گفتن چو روزی ده، برآمد

زمانه بر مهین بانو سرآمد

دل خود را ز جان بی برگ می یافت

که اندر خود نشان مرگ می یافت

پس آنگه خواند شیرین را و بنشاند

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۵ - نشستن شیرین به پادشاهی به جای مهین بانو

 

مهین بانو چو بیرون شد ز عالم

به شیرین پادشاهی شد مسلم

رعیت گشت ازو خشنود و لشکر

جهان دیگر جوانی یافت از سر

به خدمت بست بهر مستمندان

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۶ - خبر پادشاهی خسرو و نشستن بر تخت و رسیدن خبر مرگ بهرام

 

چو شد بر تخت شاهی خسرو روم

سپاه زنگ شد ز اطراف معدوم

برآمد رومیی خفتانش از لعل

که اسپ شاه زنگ افکند از آن نعل

به میدان تاخت همچون مرد جنگی

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۷ - صفت باربد در بزم خسرو

 

درآمد باربد اول به آواز

نواهای عجایب کرد آغاز

به عشاق آن نوا را کرد آهنگ

که زهره بر زمین زد زآسمان چنگ

ز بربط ناله ها زان گونه می خواست

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۸ - حکایت کردن خسرو با مریم از درد شیرین

 

در آن عشرت چو از شب رفت پاسی

ز می نوشید خسرو چند کاسی

به پا برخاست بی خود همچو مستان

چو شمعی روی کرد اندر شبستان

به مریم راز شیرین جمله بگشاد

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۹ - رفتن شاپور پیش شیرین و عتاب کردن شیرین به او

 

چو بشنید این سخن شاپور از شاه

به پا برجست و روی آورد بر راه

روان شد سوی قصر آن مه نو

رسانید آنچه بد پیغام خسرو

پس آنگه گفت شاهت عذرخواه است

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۰ - قصه فرهاد

 

نگار لاله رخ سرو سمنبر

مه زهره جبین خورشید خاور

به رخ ماه ختن یعنی بت چین

به لب تنگ شکر یعنی که شیرین

در آن وادی که او را پرورش بود

[...]

سلیمی جرونی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode