گنجور

 
سلیمی جرونی

درآمد باربد اول به آواز

نواهای عجایب کرد آغاز

به عشاق آن نوا را کرد آهنگ

که زهره بر زمین زد زآسمان چنگ

ز بربط ناله ها زان گونه می خواست

که می شد پرده عشاق زان راست

ز مستی رفته بود از پرده بیرون

همی زد دم به دم راهی به قانون

چو از نوروز گفتی در بهاران

تو گفتی هست بلبل صد هزاران

چو بنمودی نوایی از سر درد

شکستی توبه صد ساله مرد

گهی کز جان نوایی ساز دادی

ز سوزش عود بر آتش فتادی

گهی کز دل سرودی بر کشیدی

ز مردم آه بر گردون رسیدی

گهی کز ارغنون آواز می داد

نی از دستش همی آمد به فریاد

زنی زان خاطرش ناشاد بودی

که در گوشش سخنها باد بودی

به مجلس دم به دم بر حسب مقدور

بدادی گوشمال عود و طنبور

جهان کو مست چشم ناز او بود

پر از آوازه آواز او بود

چو آوازی به سازی کردی آغاز

شدی از حیرتش بلبل ز آواز

چو کردی نغمه اش با چنگ آهنگ

زدی چنگ از خوشی در دامنش چنگ

اگر با نی بنالیدی زمانی

بسوزانیدی از ناله جهانی

به طنبور ار دم خود باز دادی

به طفلی چون مسیح آواز دادی

اگر با نی حدیثی بازگفتی

نی اندر دم هزاران راز گفتی

اگر با دف زدی دستی که بخروش

گرفتی در زمان دف پیش او گوش

نگشتی از کمانچه یک نفس خوش

نیفتادی به او تا در کشاکش

رباب این حال ازو هم چونکه دیدی

به همپایی او دستی کشیدی

گهی کز سوز دل بنواختی عود

ز هر نغمه نمودی لحن داوود

گهی کز زخمه ای می کرد برداشت

به هر یک زخمه خسرو ناله ای داشت

به هر نغمه که می کرد از سر سوز

شبی می کرد با آن نغمه اش روز

گهی با عود می بودی هم آهنگ

گهی دستی زدی بر دامن چنگ