در آن عشرت چو از شب رفت پاسی
ز می نوشید خسرو چند کاسی
به پا برخاست بی خود همچو مستان
چو شمعی روی کرد اندر شبستان
به مریم راز شیرین جمله بگشاد
چو دامن ساعتی در پایش افتاد
که ای مریم به روح الله سوگند
که با غیرت ندارم مهر و پیوند
ولی دانی که این شیرین مهجور
به مهر من شده ست از خان و مان دور
نمی داند از آنجا رو به سویی
به غیر از ما ندارد راه و رویی
غریبست و غریبی نیست بازی
غریبی را چه باشد گر نوازی
اجازت ده که آریمش برین در
تو او را جز کنیز خویش مشمر
ببین حالش مگو دیگر ز ماضی
که هست او بر کنیزی تو راضی
نیاید او به تو ای مه به میزان
که هستت یک کنیزی از کنیزان
چو مریم آن حکایتهای جانکاه
در آن مستی همه بشنید از شاه
چو زلف خویشتن یکدم بر آشفت
به خود چون مار از آن پیچید و پس گفت
که رو شاها که این دستان و این فن
نگیرد گر دم عیسی ست با من
مجو این سود من، کم جز زیان نیست
که مریم همنشین جادوان نیست
منی را کزدم عیسی ملال است
نشستن با چنین جادو محال است
بدان سویی که من باشم، بدان سو
فرشته ره ندارد خاصه جادو
مگو شیرین که جادوی جهان است
از آن همسایه بابل ستان است
کسی کز جادویی ملک جهان سوخت
ازو جادوئیش می باید آموخت
مگو با من دگر زین نکته ای شاه
وگر نه یک شبی بینی که ناگاه،
زموی خود بتابم یک رسن من
بیاویزم ازو خود را به گردن
شوم نابود از آزردن تو
بود خون من اندر گردن تو
تو گر زین سان به خون بنده تازی
نماند در جهانت سرفرازی
چو خسرو دید کان رومی طناز
جواب تلخ از شیرین دهد باز
به مریم گفت کای عیسی دم من
مخور غم تا نیفزاید غم من
مباش از آنچه گفتم هیچ دلتنگ
که او را جا خوش است اندر سر سنگ
من این گفتم ولی در دل نبودم
بدان ای مه تو را می آزمودم
ز شیرین تلخیی کز تو شنفتم
حدیثی زو اگر گفتم نگفتم
مکن از آنچه گفتم وقت ناخوش
تودل خوش دار کو را هست جا خوش
پس آنگه گفت با شاپور برخیز
بر آن سرو گلرخسار رو تیز
ببوسش پای و شو چون خاک راهش
بپرس و عذرها از من بخواهش
به مشکوی من از مریم نهانی
بیار او را به هر نوعی که دانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این مصراعها، خسرو در حال مستی به مریم میگوید که نسبت به عشق خود، شیرین، احساسات عمیقی دارد. او از مریم میخواهد که اجازه دهد تا شیرین را به نزد او بیاورد و او را مانند کنیز خود نپندارد. خسرو به مریم میگوید که شیرین در دوری از او به شدت غریب است و به دلیل این غریبی، نیاز به نوازش و محبت دارد. مریم با حالتی اندوهناک سخنان خسرو را میشنود و خود را در حصار افسردگی و غم میبیند. خسرو در نهایت میخواهد که از مریم عذرخواهی کند و نشان دهد که این احساسات عمیق او چه تأثیری بر زندگیاش دارد. او به مریم تاکید میکند که نباید نگران حرفهایش باشد، زیرا در دل هیچ کینهای ندارد و در واقع آن کلمات به عشقش مربوط میشوند. در پایان خسرو از شاپور میخواهد که به سراغ شیرین برود و از طرف او عذرخواهی کند.
هوش مصنوعی: در آن خوشگذرانی، وقتی شب به نیمه رسید، خسرو چند جام از شراب نوشید.
هوش مصنوعی: او بیخود و مستانه به پا خاست و مانند شمعی در تاریکی شب، به طرف دیگر نگاه کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که مریم به رازهای شیرین خود پرده برداشت، مانند لحظهای بود که دامنش به طور ناخواسته به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: ای مریم، به روح خدا قسم میخورم که به کسی جز تو نسبت به محبت و ارتباط علاقهای ندارم.
هوش مصنوعی: اما میدانی که این محبوب دلنشین، به خاطر عشق من از خانه و کاشانهاش دور افتاده است.
هوش مصنوعی: او نمیداند که از آنجا هیچ راه و جهتی به جز ما ندارد.
هوش مصنوعی: این دنیا برای کسی غریب است که خود را غریب احساس کند. اگر دل بزرگی داشته باشی و مهربانی کنی، در این بازی زندگی، هیچ غریبی نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: اجازه بده که او را به این در بیاوریم و فراموش نکن که او جز کنیز خودت نیست.
هوش مصنوعی: وضعیت او را نگو که دیگر به گذشته مربوط نمیشود، زیرا او حالا به این موضوع که تو تحت سلطهاش هستی، راضی است.
هوش مصنوعی: او هرگز به تو نمیآید ای ماه، به اندازهای که تو فقط یک کنیز از كنیزان هستی.
هوش مصنوعی: مثل مریم، همه آن داستانهای دردناک را در آن حالت مستی از شاه شنید.
هوش مصنوعی: وقتی موهایش یک لحظه به هم ریخت، مانند ماری که به دور خود میپیچد، آن را مرتب کرد و سپس چیزی گفت.
هوش مصنوعی: اگر این دستان و این هنر به کسی بهره ندهد، حتی اگر همانند دم عیسی (ع) با من باشد، تاثیری نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: در پی منافع خود نباش، چرا که نتیجهاش چیزی جز ضرر نخواهد بود، زیرا مریم همدم دیوانهها و جادوگران نیست.
هوش مصنوعی: من از کسی که مانند عیسی روحبخش است خستهام، نشستن در کنار چنین جادوگری ممکن نیست.
هوش مصنوعی: در سمتی که من هستم، فرشتگان نمیتوانند بیایند، بهویژه کسانی که جادوگری میکنند.
هوش مصنوعی: نگو که شیرینیها از جادوی جهان است، زیرا این شیرینیها به همسایه بابل تعلق دارد.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر جادوگریاش دنیا را تحت تأثیر قرار داده و خراب کرده، به ما باید آموخت که چگونه از آن جادوگریاش بهرهبرداری کنیم.
هوش مصنوعی: دیگر درباره این موضوع با من سخن نزن؛ وگرنه ممکن است شبهنگام ناگهان چیزی را ببینی که انتظارش را نداری.
هوش مصنوعی: من از دنیای خود فرار میکنم و یک طناب میزنم تا خودم را به آن بیفتم.
هوش مصنوعی: من از آزار تو نابود شدم و حالا گناه من بر گردن توست.
هوش مصنوعی: اگر تو به این شکل به بندهات ظلم کنی، دیگر در جهان تو خبری از عزت و بزرگی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی خسرو متوجه شد که آن رومی زیبا به او جواب تلخی میدهد در حالی که انتظار یک پاسخ شیرین داشت، احساس ناامیدی کرد.
هوش مصنوعی: به مریم گفت: ای عیسی، غم من را نخور، زیرا اگر بخوری، غم من بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: بدان که از چیزی که گفتم هیچ دلتنگی نداشته باش، زیرا او در دل خود به آرامش و سکون رسیده است.
هوش مصنوعی: من این را گفتم، اما در دل خودم چنین احساسی نداشتم. ای ماه، از تو آزمایش میکردم.
هوش مصنوعی: از تلخیای که از تو شنیدم، حرفی میزنم، اما اگر گفتم چیزی را نگفتم.
هوش مصنوعی: ناراحت نباش و به حرفهایی که زدم توجه منفی نکن، زیرا کسی که دلش شاد است، همیشه جایی برای آرامش دارد.
هوش مصنوعی: سپس گفت با شاپور برخیز و به آن دختر زیبا روی برو.
هوش مصنوعی: او را ببوس و چون خاک زیر پایش خاضع و بیادعا باش. از او بپرس و اگر خطایی کردهای، از او عذرخواهی کن.
هوش مصنوعی: لطفاً به من عطری چون عطر مریم بیاور، هر طوری که میدانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.