گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲

 

آشوب طلب خاطر فرزانه ندارد

زنبور هوس در دل ما خانه ندارد

اندازه مستی نتوانیم نگهداشت

زان باده خرابیم که پیمانه ندارد

در مزرعه طاقت ما تخم ریا نیست

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰

 

میخانه چو من رند نکو نام ندارد

از می کشیم شکوه لب جام ندارد

از ثابت و سیاره گردون بحذر باش

کاین مزرعه یکدانه بیدام ندارد

هر سنگ که خورد از کف اطفال نگهداشت

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶

 

دل بیهده افغان ز تو ناساز ندارد

چون شیشه که تا نشکند آواز ندارد

این عیب بگیرائی مژگان تو ماند

از رفتن اگر اشک مرا باز ندارد

در خلوت دل پرده نشین کیست بجز تو

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴

 

از لذت جور تو خبردار نباشد

زخمی که لبش بر لب سوفار نباشد

چشمان توام تشنه به خونند مبادا

این شربت کم بخش دو بیمار نباشد

بی‌روی تو چشم از همه بستم که ندیدم

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰

 

هرگز دل عاشق ز هوس رنگ نگیرد

در کشور ما آینه را زنگ نگیرد

در ساغر امید ز بیرنگی عشقست

خونیکه لب از خوردن آن رنگ نگیرد

روزی دل از تیغ جفای تو فراخست

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰

 

چون اشک پریشان سفری را چه کند کس

سرمایه هر شور و شری را چه کند کس

دکان به چه کار آید اگر مایه نباشد

بی‌دجله خون چشم تری را چه کند کس

اشک آمد و بیناییم از دیده برون شد

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶

 

خواهم ز بس پرده تقوی بدر افتم

چندی بزبان همه کس چون خبر افتم

این همسفران پشت بمقصود روانند

شاید که بمانم قدمی پیشتر افتم

دیوانه آنزلفم و از غایت سودا

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴

 

دل شاد از آنم که دل شاد ندارم

وارسته منم خاطر آزاد ندارم

در راه تو جان بر لب و سر بر کف دستم

شمع سحرم حاجت جلاد ندارم

ترسم نبرد راه نسیمی بچراغم

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۷

 

عمریستکه یک مستی سرشار ندیدم

در پای خم افتادن دستار ندیدم

بر دولت وصلی که فلک رشک نیارد

جز صحبت آئینه و زنگار ندیدم

در ظلمت بخت سیه خویش نماندم

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳

 

ما تکیه بیاری هوادار نداریم

کاهیم ولی پشت بدیوار نداریم

زین پایه پست اوج غباری نگرفتیم

ما طالع خار سر دیوار نداریم

از بزم تو زین دیده خونبار جدائیم

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵

 

بیقدر نخواهم شد اگر خاک نهادم

خارم منگر ذره خورشید نژادم

از هستیم ار نیست نشان، نام بجا هست

در نزد شب و روز جهان نقش زیادم

جنس من و بازار رواج این چه خیالست

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۶

 

هیچت خطر از دیده گریان نرسیده

چون شمع سرشکت بگریبان نرسیده

از بسکه جهانی سر پابوس تو دارند

نوبت بسر زلف پریشان نرسیده

تا آتش شوقی نبود خوش نتوان زیست

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶

 

دل از غم بیش و کم تقدیر گذشته

وز نیک و بد عالم دلگیر گذشته

پرواز وطن شیوه بال و پر من نیست

عمرم بغریبی چو پر تیر گذشته

چون در نگری در کف شوریدگی ماست

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸

 

کی صاحب همت ز جهان کام گرفته

عار آیدش، ار عبرت ایام گرفته

هر چیز که دل باخت براهش به از آن برد

جان داده، ولی در عوض آرام گرفته

معشوق در آغوش بود طالع ما را

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴

 

از فیض دل ار گوهر شب تاب نباشی

چون خاک بهر جا که روی باب نباشی

ناخوانده مرو بر در کس تا زگرانی

بار دل یک شهر چو سیلاب نباشی

مگشای زبان به ز خودی را چو به بینی

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » ترجیعات و ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ساقی نامه

 

ساقی خبرت نیست که ایام بهارست

این بیخبری مژده صد بوس و کنارست

در دست خرد چند توان دید عنان را

ساقی بده آن باده که بر عقل سوارست

آن باده که از پرتو آن پنبه و مینا

[...]

کلیم
 
 
۱
۲
sunny dark_mode