گنجور

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

عشق آمده آتش زده در نیک و بد ما

ای دامن ارباب ملامت مدد ما

ما گلبن نوباوة عشقیم و نباشد

جز نالة بلبل گل روی سبد ما

آن عقلْ پریشان شدگانیم که هر روز

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

ناید به دراز سینه ز تنگی نفس ما

ای ناله بیا دود برآر از قفس ما

امیدِ که سر در پی این قافله دارد؟

کز ناله خراشیده گلوی جرس ما

بگذشت چو برق از سر ما تیغ تو ای وای

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

آیینة هر لاله عذارست دل ما

خوش در بدر از جلوة یارست دل ما

یکرنگی صد رنگ مخالف چه بلایی است

هر جا صنمی، آینه‌دارست دل ما

دایم به امیدی که کمین کرده تو باشی

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

از گریه خلاصی نبود چشم ترم را

کردند بحل بر مژه خون جگرم را

شمشیر تو از جیب برآورد سرم را

دام تو به پرواز درآورد پرم را

پرواز هوایش نه باندازة بالست

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

تا حلقه نبد زلف بت مهوش ما را

زنجیر چه می‌کرد دل سرکش ما را

بی‌جوهر تیغ تو دل از پا ننشیند

آب تو نشاند مگر این آتش ما را

ماییم و همین فکر سر زلف و دگر هیچ

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

ها مژده که جانانه خرامید به صحرا

با شیشه و پیمانه خرامید به صحرا

از خواب دگر وا نشود چشم غزالان

کان لعل پر افسانه خرامید به صحرا

در دشت که زد آتش رخساره که دیگر

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

در عهد نگاه تو که صیاد شکیب است

در حلقة زلف تو کمین‌گاه فریب است

در دیدة عشّاق تو طفلان نگه را

در مشق حیا گوشة چشم تو ادیب است

غم نیست ز بیماری آشفته دماغان

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

از عشق که جان در تن بیمار حزین است

معشوق مزلّف نفس باز پسین است

عمری صفت زلف و خط و خال تو کردیم

یک بار نگفتیم در ابروی تو چین است

می‌خواست مدام از لب ما شکر زند دم

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

چون بر سر راه عدم است آنچه وجود است

نابود جهان را همه انگار که بودست

برهم زده‌آم خشک و تر هر دو جهان را

آتش به میان نیست عزیزان همه دودست

کس ره به سراپردة تقدیر ندارد

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

تجرید و تجرّد ره کاشانه عشق است

هر خانه که بر دوش کنی خانه عشق است

گوشی شنوا جوی اگر مرد سماعی

آفاق پر از نغمة مستانة عشق است

مجنون پی آوارگی از خانه عبث رفت

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

عکس رخ جانانه که در منزل چشم است

شمعی است که افروخته در محفل چشم است

جز خون دل و لخت جگر بار ندارد

این ریشة دردی که در آب و گل چشم است

دل خود به خیال تو تسلّی است ولیکن

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

بی‌روی تو تا چشم صراحی نگرانست

در شیشة ما باده یکی راز نهانست

چون جامة صبرم نشود پاره! که امشب

در پرتو دیدار تو مهتاب کتانست

ممتاز بود داغ دل از داغ سراپا

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

سودای تو از جان وفاکیش نرفتست

داغت ز دل بیهده‌اندیش نرفتست

سیلاب فنا گر برد اسباب دو عالم

چیزی به در از کیسة درویش نرفتست

زاهد نکند ترک جگرکاوی مستان

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

در خشک و ترِ طاعت ما چشم تری نیست

گر زاهدی خشک نه دامان تری نیست

آشفتگی طّرة او بی‌سببی نیست

گویا به پریشانی دل‌هاش سری نیست

عطری نفس‌ارای مشامست، مگر باز

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

خواهم که شبی سرزده آیم به در صبح

تا جرعة فیضی کشم از جام زر صبح

در فیض سحر درج بود دولت جاوید

اقبال دهد باج به دریوزه‌گر صبح

آفاق به نور گهر خویش بگیرم

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

هر آه که درد از دل ناشاد برآرد

نورسته نهالی است که فریاد برآرد

ناید به کمند کسی آن آهوی وحشی

این صید دمار از دل صیّاد برآرد

چشم سیهی دیده‌ام امروز که نازش

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

تا نکتة رنگینِ ادا جوش برآورد

خون در رگ اندیشة ما جوش برآورد

ناپختگیی داشت جنون پیشتر از ما

این باده به خمخانة ما جوش برآورد

هر موی جدا بر تنم آراسته باغی است

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

تا ذوق نوا بر لب من جوش برآورد

هر جا سرخاریست ز گل گوش برآورد

از ذوق بغل‌گیری آن قامت رعنا

هر مو به تنم چون مژه آغوش برآورد

آن شعله که در طور به موسی بنمودند

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

از بس که هوای دهن تنگ تو دارد

دل در تپش بیخودی آهنگ تو دارد

یکرنگی من با تو همین منصب دل نیست

هر قطرة خون در تن من رنگ تو دارد

از سخت‌دلی‌های تو مأیوس نشد دل

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

تنها نه ز زلفت دلم آرام ندارد

خود کیست که سر در پی این دام ندارد!

شمشاد قدان جمله به بالای تو نازند

سروی چو قدت گلشن ایّام ندارد

سررشتة پاس دل ما خوب نگه دار

[...]

فیاض لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode