ناید به دراز سینه ز تنگی نفس ما
ای ناله بیا دود برآر از قفس ما
امیدِ که سر در پی این قافله دارد؟
کز ناله خراشیده گلوی جرس ما
بگذشت چو برق از سر ما تیغ تو ای وای
کاین شعله نگنجید در آغوش خس ما
از دولت دیدار تو محروم بماند
در خلد اگر روزه گشاید هوس ما
هر چند ضعیفیم ولی از مدد عشق
در جلوه ز سیمرغ نماند مگس ما
جان پیشکش تست به شرطی که دم نزع
بر روی تو باشد نگه باز پس ما
فیّاض، که در قافله بر هم زن هوشست؟
کامشب همه مستانه سراید جرس ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تنگی نفس و سختیهای درونی خود سخن میگوید و از ناله و غم ناشی از دوری و جدایی از معشوقش مینالد. او به قدرت عشق اشاره میکند که علیرغم ضعف و ناتوانی، میتواند نیرویی بزرگ باشد. شاعر آرزومند دیدار معشوق است و جان خود را در این راه قربانی میکند، اما شرطش این است که نگاهش بر او باشد. در پایان، به شادی و جوانی که در قافله عشق وجود دارد اشاره میکند و امید به سرودن شادی و دستاوردهایی از آن دارد.
هوش مصنوعی: نالهام فشرده و به سختی میآید، این وضعیت را تحمل نمیکنم. ای ناله، بیا و مانند دودی از قفس دل ما خارج شو.
هوش مصنوعی: آیا کسی امیدی دارد که از این کاروان پیروی کند؟ زیرا صدای نالهی جرس ما مانند صدای خراشیده شده است.
هوش مصنوعی: تیغ تو با سرعتی همچون برق از سر ما گذشت و باعث شد که این شعله در آغوش خس و خاشاک ما نتواند جایی بگیرد و جا بماند.
هوش مصنوعی: اگر کسی در بهشت هم قرار بگیرد، اما از دیدار تو بینصیب باشد، هیچ ارزشی نخواهد داشت و حتی اگر به آرزوی ما بخواهد دست یابد.
هوش مصنوعی: اگرچه به ظاهر ضعیف هستیم، اما عشق به ما نیرویی بخشیده که در مقابل عظمت سیمرغ نیز همانند مگس نمیمانیم.
هوش مصنوعی: جانم را فدای تو میکنم، به این شرط که هنگام مرگ، آخرین نفسهایم بر روی تو باشد و به یاد تو به پایان برسانم.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک شخص بزرگ و بخشنده میپردازد که در میان دیگران، هوش و ذکاوتی ویژه دارد. او در این شب خاص، همگان را با شادی و سرزندگی به آواز و آوازخوانی دعوت میکند، به طوری که صدای جرس (زنگ) به گوش میرسد و همه با حالتی سرمست و خوشحال به این آهنگ گوش میدهند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مهر تو از صبح ازل هم نفس ما
کوتاه ز دامان تو دست هوس ما
ما قافله کعبه عشقیم که رفته ست
سرتاسر آفاق صدای جرس ما
آن بلبل مستیم که دور از گل رویت
[...]
بی برگی ما برگ نشاط است چمن را
شیرازه گلزار بود خار و خس ما
از خامی ما عشق به زنهار درآمد
خون شد دل باغ از ثمر دیررس ما
صائب نفس سوختگان حوصله سوزست
[...]
آیینه شود دود چراغ نفس ما
خورشید بود سایه خار هوس ما
آن مشت غباریم که در راه محبت
شد ریگ روان قافله بی جرس ما
کوگریه شوقی که دهد رخت به سیلاب
[...]
دل میرود و نیست کسی دادرس ما
از قافله دور است خروش جرس ما
هم مشرب اوضاع گرفتاری صبحیم
پرواز به منظر نرسد از قفس ما
بر هیچکس افسانهٔ امید نخواندیم
[...]
گوشی نشنیده ست صفیر از قفس ما
چون شمع، به لب سوخته آید نفس ما
با قافلهٔ لاله درین دشت رفیقیم
گلبانگ خموشی ست فغان جرس ما
کوتاه صفیرم، قفسم را بگذارید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.