گنجور

 
فیاض لاهیجی

ناید به دراز سینه ز تنگی نفس ما

ای ناله بیا دود برآر از قفس ما

امیدِ که سر در پی این قافله دارد؟

کز ناله خراشیده گلوی جرس ما

بگذشت چو برق از سر ما تیغ تو ای وای

کاین شعله نگنجید در آغوش خس ما

از دولت دیدار تو محروم بماند

در خلد اگر روزه گشاید هوس ما

هر چند ضعیفیم ولی از مدد عشق

در جلوه ز سیمرغ نماند مگس ما

جان پیشکش تست به شرطی که دم نزع

بر روی تو باشد نگه باز پس ما

فیّاض، که در قافله بر هم زن هوشست؟

کامشب همه مستانه سراید جرس ما

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode