از گریه خلاصی نبود چشم ترم را
کردند بحل بر مژه خون جگرم را
شمشیر تو از جیب برآورد سرم را
دام تو به پرواز درآورد پرم را
پرواز هوایش نه باندازة بالست
بیچارگی از بهر همین کند پرم را
ادراک کمالات تو بر طاق بلندست
کوته نفکندند کمند نظرم را
گر زانکه لباس ورعم چاکِ گنه داشت
بر پرتو خورشید گشودند درم را
با داغ تو بر گبر و مسلمان شرفم هست
این سکه در ایام روا کرد زرم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با زبان کنایه و استعاره به مسائل عاطفی و اجتماعی میپردازد. او از درد دل خود و ناآرامیهایی که ناشی از دوستداشتن و عدم درک ارزش خود است سخن میگوید. شاعر از معشوق میپرسد که چرا به دلش امید میدهد اما زندگی را برای او سخت میکند. او همچنین به نکتههایی از قبیل تهمتها، ناآگاهی دیگران و جدایی از محبوب اشاره میکند. در نهایت، شاعر به ضرورت صداقت و پاکی در روابط انسانی تأکید میکند و از بیتوجهی دیگران به ارزشهای واقعی و احوال خود گلایه دارد.
هوش مصنوعی: چشمانم از گریه رهایی ندارند، قطرات اشک بر مژههایم جمع شده و نشان از درد دل من است.
هوش مصنوعی: شمشیر تو باعث شد که سرم را از جیب بیرون بیاورم و دام تو باعث شد که پرواز کنم و آزادی را تجربه کنم.
هوش مصنوعی: پرواز کردن برای او، نه به خاطر توانایی بالهایش، بلکه به خاطر شرایط ناگوار و مشکلاتی است که در زندگیاش دارد.
هوش مصنوعی: فهمیدن زیباییها و کمالات تو برای من خیلی دشوار است، انگار که دید من به آنقدر بلندی نمیرسد و نمیتواند آنچنان که باید از آنها بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: اگرچه لباس و زرق و برق ظاهرش در گناه بود، در برابر نور خورشید دری به روی او گشوده شد.
هوش مصنوعی: من به خاطر محبت تو، به هر دو گروه، زرتشتیان و مسلمانان، افتخار میکنم. این سکه در روزهای خوب، ثروت را به من هدیه کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تمکین خرد برد ز سر شور و شرم را
پیری برهاند از شب غفلت سحرم را
مانند ترنجم که خزان است بهارش
دم سردی دی تازه کند برگ و برم را
تا سدره بپرم اگرم در بگشایند
[...]
تا سوخت به داغ تو محبت جگرم را
گلهای چمن آینه کردند پرم را
از موج حلاوت دل مرغان چمن سوخت
هر چند فشاندند به خامی ثمرم را
آن در یتیمم که درین قلزم خونخوار
[...]
افزود جفای بت بیدادگرم را
زین به چه اثر بود دعای سحرم را؟
او از همه کس در طلب مژده مرگم
من هر دم ازین شاد که پرسد خبرم را
وقتی که ز کوی تو برد سیل سرشکم
[...]
دردا که بود خاصیت این چشم ترم را
کز گریه ز روی تو ببندد نظرم را
دل بستگیم تازه به دام تو شد اکنون
کز سنگ جفا ریختهای بال و پرم را
در دام گرفتند و شکستند پرم را
وانگاه به بازیچه بریدند سرم را
ای کاش سرم را که به بازیچه بریدند،
بریان ننمودند بر آتش جگرم را
عالم همه طوفان شود، ای وای به مردم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.