گنجور

 
۱
۲
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

گر نیست به یاران ز وفا یار، مصاحب

غم نیست اگر نیست به اغیار، مصاحب

امروز مصاحب نبود یار به اغیار

کز عهد قدیمند گل و خار، مصاحب

اکنون ز منش عار بود آه کجا رفت

[...]

۶ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

با آنکه وفادارتر از من دگری نیست

در راه وفا خوارتر از من دگری نیست

بسیار بود مایل روی تو ولیکن

مایل به تو بسیار تر از من دگری نیست

یار تو شدم ترک کسان کردم و اکنون

[...]

۵ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

آن را که به کف سیمی و در دست زری نیست

در بر بت سیمن بر و زرین کمری نیست

شادم که مرا یار اگر از سر یاری

باری نظرش نیست نظر با دگری نیست

هرگز سحری نیست شب تیره ی ما را

[...]

۵ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

بهر تو مرا پیشکشی جز دل و جان نیست

در پیش تو ای جان جهان دل چه و جان چیست

این سرو روان می رود و در عقبش جان

جان می رود از رفتنش این سرو روان کیست

او وعده به روز دگرم می دهد و من

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

گر چرخ فلک با همه کس جور و جفا کرد

با هیچ کس از جور نکرد آنچه بما کرد

تا بود فلک با من غمدیده به کین بود

تا کرد جهان با من دلخسته جفا کرد

نومید مرا از در دلدار جدا ساخت

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

گر ناله ی زارم اثری داشته باشد

شام شب تارم سحری داشته باشد

جایی نکند غیر سر کوی تو پرواز

گر مرغ دلم بال و پری داشته باشد

گر داد ز من داشته باشد عجبی نیست

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

ای کرده ز خود بی خبرت یاد خداداد

غافل مشو از حسن خداداد خداداد

گر پر شود از لیلی و شیرین همه عالم

مجنون خدا دادم و فرهاد خداداد

آموخت به طفلی چه قدر شیوه ندیدم

[...]

۶ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

هرگز به دلم یاد تو ای ماه نیامد

کز دل به لبم ناله ی جانکاه نیامد

در خانه ام آن ماه نیامد عجبی نیست

در خانه ی درویش اگر شاه نیامد

بر هر سر راهی که مرا دید از آن پس

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

خوش آنکه مرا کشته به میدان تو یابند

چون گوی، سرم در خم چوگان تو یابند

گر زانکه بجویند شهیدان وفا را

صد کشته به هر گوشه ی میدان تو یابند

بر دیده نهند از سر تعظیم نکویان

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

گر از دل و جان صبر و سکون شد شده باشد

گر صبر کم و درد فزون شد شده باشد

مجنون صفتی در غم لیلی وشی از شهر

آواره ی صحرای جنون شد شده باشد

از صید من ای صید فکن عار چه داری

[...]

۸ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

دایم به تو این گرمی بازار نماند

این گرمی بازار تو بسیار نماند

از گرمی بازار مشو غره بیندیش

زان دم که خریدار به بازار نماند

بر باد دهد صرصر خط خرمن حسنت

[...]

۱۰ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

بوده است ترا داغ نگاری نه و هرگز

دل برده ز تو لاله عذاری نه و هرگز

تا زلف تو شد دام به دام تو فتاده

لاغرتر از این صید شکاری نه و هرگز

با آنکه به راهش سر من خاک شد آن شوخ

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

شد سبزه ی خط از لب آن ماه لقاسبز

چون سبزه که گردد ز لب آب بقا سبز

گفتم ز خط سبز شود خوبیش افزون

خط گرد لبش سر زد و شد گفته ی ما سبز

سر تا قدم ای سرو بکام دل مایی

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹

 

شود چون شب بروزو روزگار خویشتن گریم

چو آید روز بر شبهای تار خویشتن گریم

گهی از بی وفاییهای یار خویشتن نالم

گهی بر طالع ناسازگار خویشتن گریم

دلم دارد بسی امید و من در کنج نومیدی

[...]

۶ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

مگذار که از حسرت دیدار بمیرم

بردار ز رخ پرده و مگذار بمیرم

صد جان طلبم بهر نثارت که چو آیی

پیش تو نه یکبار که صد بار بمیرم

خو کرده ام از بس به گرانباری دردت

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

من توبه ز صهبا چکنم گر نتوانم

ترک می و مینا چکنم گر نتوانم

زاهد کند از روز جزا بیم و من امروز

اندیشه ی فردا چکنم گر نتوانم

زاهد چه کنی منع من از عشق نکویان

[...]

۸ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

گر سر ببرندم نکشم پا ز در تو

پروای سر خویش ندارم به سر تو

در راه تو آن خاک نشینم که نخیزد

گر خاک شوم خاک من از رهگذر تو

بسیار کم افتد نظر لطف تو با من

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

تا لاله و گل هست میان گل و لاله

با لاله رخی کن می گلگون به پیاله

یارب چه گلی ای گل رعنا که در این باغ

نه بوی تو دارد گل و نه رنگ تو لاله

یک روز به من نگذرد از عمر که بی تو

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱

 

ای خوی بد ای دلبر بدخو که تو داری

نیکو نبود با رخ نیکو که تو داری

نه رنگ وفاداری و نه بوی مروت

حیف از گل رو ای گل خودرو که تو داری

طبع تو بسی نازک و خوی تو بسی تند

[...]

۷ بیت
رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

خوش آنکه کشی باده و از خانه برآیی

مستان و غزل‌خوان به سر رهگذر آیی

من کز خبر آمدنت حال ندارم

حالم چه بود گر به سر و بی‌خبر آیی؟

بهر نگهی چند شب و روز نشینم

[...]

۵ بیت
رفیق اصفهانی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۳