لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
رفیق اصفهانی

گر نیست به یاران ز وفا یار، مصاحب

غم نیست اگر نیست به اغیار، مصاحب

امروز مصاحب نبود یار به اغیار

کز عهد قدیمند گل و خار، مصاحب

اکنون ز منش عار بود آه کجا رفت

آن روز که بودیم من و یار، مصاحب

بیمار شدم صد ره و عیسی نفس من

یکبار نشد با من بیمار، مصاحب

بیزار شد از زاری من بلکه ز من هم

هر کس که دمی شد به من زار، مصاحب

کم لطف رفیق ار بتو باشد عجبی نیست

آن شوخ که دارد چو تو بسیار، مصاحب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
وحشی بافقی

شد یار به اغیار دل آزار مصاحب

دیدی که چه شد با چه کسان یار مصاحب

رنگین شدن بزم من از یار محال است

زین گونه که گردیده به اغیار مصاحب

من رند گدا پیشه و او پادشه حسن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه