گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۱

 

آن دوست که بود خصم جان شد

آن صبر که داشتم نهان شد

ما خود به حصور مرده بودیم

خاصه که فراق در میان شد

افسوس که شادیی ندیدم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۲

 

فریاد که عشق کهنه نو شد

جان در کف عاشقی گرو شد

آزرده دلی که بود، گم گشت

دیرینه غمی که بود، نو شد

یاری که ز ما حدیث نشنود

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۳

 

جانا، چو تویی دگر نیاید

مردم ز تو خوبتر نیاید

هم رنگ رخت سمن نگیرد

هم تنگ لبت شکر نیاید

روزی که تو برنخیزی از خواب

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۴

 

هنگام گل است و باده باید

ساقی و حریف ساده باید

گر غنچه گره بر ابرو افگند

پیشانی گل گشاده باید

ساقی برخیز و یاربنشان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۵

 

چون سرو تو از قبا برآید

آه از من مبتلا برآید

با یاد خط تو زنده گردم

گر از گل من گیا برآید

جایی که تو همچو مه برآیی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۶

 

گر دلبر من بر من آید

دل در بر و روح در تن آید

شبها ز هوا گرفته ام باز

وقت است که در نشیمن آید

ترسم که در انتظار رویش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۷

 

یاری که طریق ناز دارد

گر دل ببرد، که باز دارد؟

آن شوخ ز بهر کشتن ما

صد شیوه جانگداز دارد

در زلف بتان، مپیچ، ای دل

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۸

 

گل رنگ نگار ما ندارد

بوی خوش یار ما ندارد

ماییم و دیار بی نشانی

کس میل دیار ما ندارد

ما کار به کار کس نداریم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۹

 

بی یاد تو غم جهان نسوزد

بی آه من آسمان نسوزد

پیش رخ آتشین تو شمع

سوزند، ولی چنان نسوزد

گر شمع نخوانمت مشو گرم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۰

 

چشمم همه روز خون تراود

من دانم و دل که چون تراود

نتراوم پیش هیچ مردم

کز مردم دیده خون تراود

دل گر ز تو لخته شد محال است

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۱

 

آن کیست که از خدا نترسد؟

وز شست ید قضا نترسد

فرعون چو دید دست موسی

کور است که از عصا نترسد

آن را که چو مصطفی دلیل است

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۲

 

بیداد غم، ار دلم بگوید

در ماتم من فلک بموید

اشکم چو زند بر آسمان موج

در خرمن ماه خوشه روید

بل کز مدد سرشک خونین

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۴

 

ای دل، ز بتان دو دیده برگیر

اندیشه ز عالم دگر گیر

تا شحنه غم ترا درین راه

سر بر نگرفت، پای برگیر

شور و شر بیخودیست اینجا

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۵

 

ای لعل لبت چو بر شکر شیر

شکر ز لب تو چاشنی گیر

از زلف بریدنت دل من

دیوانه شد و برید زنجیر

زلفش بگرفت و کرد در هم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۶

 

ای بر دلم از فراق صدبار

ناگشته به وصل شاد یک بار

در بارگه وصال خویشم

از لطف نمی دهی دمی بار

شب تیره و بار و خر شده لنگ

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۷

 

ای شمع، رخ تو مطلع نور

زین حسن و جمال چشم بد دور

با پرتو عارض تو خورشید

چون شمع در آفتاب بی نور

رخسار تو در جهان فروزی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۸

 

بر جان من شکسته دل باز

کردی تو شراب خوردن آغاز

جانا، مخور این قدح که مستی

لب را بزن و به من بده باز

شد نوبت شربت پسینم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۷

 

ماییم و شبی و یار در پیش

جام می خوشگوار در پیش

وقت چمن و شکفته باغی

بی زحمت خارخار در پیش

گل آمده و خزان گشته

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۸

 

دزدانه در آمد از درم دوش

افگنده کمند زلف بر دوش

برخاستم و فتادم از پای

چون او بنشست، رفتم از هوش

گشتم به نظاره جمالش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹۸

 

ما دلشدگان بیقراریم

ما سوختگان خام کاریم

آتش زدگان سوز عشقیم

رسوا شدگان کوی یاریم

بودیم خراب ساقیی دوش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode