آن دوست که بود خصم جان شد
آن صبر که داشتم نهان شد
ما خود به حصور مرده بودیم
خاصه که فراق در میان شد
افسوس که شادیی ندیدم
وین عمر عزیز رایگان شد
ای دوست، نیافتیم کامی
دشمن به دروغ بدگمان شد
گفتم که اسیر گردی، ای دل
دیدی که به عاقبت همان شد
دل بر دگری نهم، ولیکن
عاشق به ستم نمی توان شد
دی دلبر من سواره می رفت
اشکم بدوید و همعنان شد
مطرب غزلی ز شوق بر خواند
خونابه ز چشم من روان شد
از گریه من رقیب بدخوی
با آن همه حسم مهربان شد
از بسکه علاج درد من کرد
بیچاره طبیب ناتوان شد
خسرو به کجا ببست راهی
گیرم همه خلق یک زبان شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد فراق و غم عاشقی صحبت میکند. او بیان میکند که دوستش به دشمنی بدل شده و صبرش از بین رفته است. زندگی برای او بیفایده شده و به رغم تلاشها، نتوانستهاند به شادی دست یابند. شاعر به دردمندی اشاره میکند که از عشق بیپاسخ رنج میبرد و در نهایت به این نتیجه میرسد که نمیتواند به دیگری دل ببندد. او همچنین از احساساتی مانند اشک و غم در هنگام دیدن محبوبش حرف میزند و به تأثیر عشق بر زندگی و روابطش اشاره میکند. در پایان، به ناکامی و ناتوانی در رفع مشکلات اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دوستی که بهعنوان دشمن جانیام شناخته میشود، آرامشی که در دل داشتم، دیگر از بین رفته است.
هوش مصنوعی: ما خود در زندگی همچون مردگان بودیم، بخصوص که جدایی در میان قرار داشت.
هوش مصنوعی: متاسفانه من هیچ شادیای را تجربه نکردم و این عمر ارزشمندم به هدر رفت.
هوش مصنوعی: ای دوست، ما نتوانستیم از دشمنان به نتیجهای برسیم و به خاطر بیاعتمادی به دروغهایشان دچار بدبینی شدیم.
هوش مصنوعی: به دل گفتم که اگر اسیر عشق شوی، در نهایت میبینی که چه نتیجهای خواهد داشت.
هوش مصنوعی: دل را به کسی میسپارم، اما نمیتوانم به خاطر عشق به او تحت فشار و ظلم قرار بگیرم.
هوش مصنوعی: دختر زیبای من سوار بر اسب بود و من به یاد او اشک ریختم که ناگهان اشکهایم به دنبالش راه افتاد و همسفرش شد.
هوش مصنوعی: خوانندهای از روی شوق، غزلی را میخواند که باعث میشود اشکهای من بهطور بیاختیار بریزد.
هوش مصنوعی: از گریه من، حتی رقیبی که همیشه بدخلق و سنگدل بود، با آن همه احساساتم مهربان شد.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خیلی برای درمان درد من تلاش کرد، آن پزشک بیچاره خودشان ناتوان و بیحال شدند.
هوش مصنوعی: خسرو به کجا رفته که من راهی پیدا کنم و همه مردم به یک زبان صحبت کنند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون دید عیان جمال محبوب
از حد مکان به لامکان شد
قصه چه کنم وجود پاکش
زین مرتبه برگذشت و آن شد
هر دل که مقیم لامکان شد
در عالم امر قهرمان شد
فارغ ز قبول کفر و دین گشت
بیرون زحدود جسم و جان شد
او نیست ولی به حکم وحدت
[...]
خورشید جمال ما عیان شد
زان، ظلمت شرک و شک نهان شد
انوار تجلیات حسنش
بر ذره فتاد و ذره جان شد
بر جسم رمیم چون نظر کرد
[...]
عمرم همه صرف گلرخان شد
من پیر شدم، هوس جوان شد
ایام بهار این گلستان
از سستی طالعم خزان شد
خان احمدبیک چون به جنت
از لطف خدای انس و جان شد
در تاریخش بگفت هاتف
خان احمد جانب جنان شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.