گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

آن دوست که بود خصم جان شد

آن صبر که داشتم نهان شد

ما خود به حصور مرده بودیم

خاصه که فراق در میان شد

افسوس که شادیی ندیدم

وین عمر عزیز رایگان شد

ای دوست، نیافتیم کامی

دشمن به دروغ بدگمان شد

گفتم که اسیر گردی، ای دل

دیدی که به عاقبت همان شد

دل بر دگری نهم، ولیکن

عاشق به ستم نمی توان شد

دی دلبر من سواره می رفت

اشکم بدوید و همعنان شد

مطرب غزلی ز شوق بر خواند

خونابه ز چشم من روان شد

از گریه من رقیب بدخوی

با آن همه حسم مهربان شد

از بسکه علاج درد من کرد

بیچاره طبیب ناتوان شد

خسرو به کجا ببست راهی

گیرم همه خلق یک زبان شد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عین‌القضات همدانی

چون دید عیان جمال محبوب

از حد مکان به لامکان شد

قصه چه کنم وجود پاکش

زین مرتبه برگذشت و آن شد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عین‌القضات همدانی
حکیم نزاری

هر دل که مقیم لامکان شد

در عالم امر قهرمان شد

فارغ ز قبول کفر و دین گشت

بیرون زحدود جسم و جان شد

او نیست ولی به حکم وحدت

[...]

نسیمی

خورشید جمال ما عیان شد

زان، ظلمت شرک و شک نهان شد

انوار تجلیات حسنش

بر ذره فتاد و ذره جان شد

بر جسم رمیم چون نظر کرد

[...]

طغرای مشهدی

عمرم همه صرف گلرخان شد

من پیر شدم، هوس جوان شد

ایام بهار این گلستان

از سستی طالعم خزان شد

هاتف اصفهانی

خان احمدبیک چون به جنت

از لطف خدای انس و جان شد

در تاریخش بگفت هاتف

خان احمد جانب جنان شد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه