گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

دزدانه در آمد از درم دوش

افگنده کمند زلف بر دوش

برخاستم و فتادم از پای

چون او بنشست، رفتم از هوش

گشتم به نظاره جمالش

حیران و خراب و مست و بیهوش

آن نرگس نیم مست جادوش

آهوبره ای به خواب خرگوش

هر کس که ببیندت به یک روز

ملک دو جهان کند فراموش

بی روی تو نوش می شود نیش

وز دست تو نیش می شود نوش

یک حلقه به گوش خسرو انداز

کو بنده تست و حلقه در گوش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

آن زلف نگر بر آن بر و دوش

وان خط سیه بر آن بناگوش

هر دو شده پیش ماه و خورشید

مانندهٔ حاجبان سیه‌پوش

بی‌گرمی و بی‌فروغ آتش

[...]

سنایی

در عشق تو ای نگار خاموش

بفزود مرا غمان و شد هوش

من عشق ترا به جان خریدم

تو مهر مرا به یاوه مفروش

هرگز نشود غمت ز یادم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
قوامی رازی

آن خط دمیده بر بناگوش

ماه است ز شب شده زره پوش

درد دل عاشقان بی صبر

رنج تن بی دلان مدهوش

ای روز به روز فتنه باتو

[...]

عطار

ترسا بچهٔ شکر لبم دوش

صد حلقهٔ زلف در بناگوش

صد پیر قوی به حلقه می‌داشت

زان حلقهٔ زلف حلقه در گوش

آمد بر ِمن شراب در دست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه