گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای لعل لبت چو بر شکر شیر

شکر ز لب تو چاشنی گیر

از زلف بریدنت دل من

دیوانه شد و برید زنجیر

زلفش بگرفت و کرد در هم

فریاد هزار باد شبگیر

می گیری و می زنی به تیرم

من کشته شدم، ازین زد و گیر

مادر چو تویی نزاد بر تو

چون دیده فرو نیاورد شیر

تقصیر نمی کنی تو هر چند

تقدیر همی کند چه تقصیر

در پند تو بسته ماند خسرو

بیچاره کجا رود ز زنجیر!

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عین‌القضات همدانی

گفتم که پیامبری تو یا پیر

گفت او که دوئی ز راه برگیر

خاقانی

دل پردهٔ عشق توست برگیر

جان تحفهٔ وصل توست بپذیر

تن هم سگ کوی توست دانی

دانم که نیرزدت به زنجیر

گفتی که بجوی تا بیابی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
ظهیری سمرقندی

ای رای تو بر سپهر تدبیر

صورتگر آفتاب تقدیر

راز کره پیاز مانند

پیش دل تو برهنه چون سیر

اثیر اخسیکتی

خاتون زمان بدست شبگیر

برداشت ز چهره پرده قیر

شب کحل شد و چو مردم کهل

آمیخت سواد قیر با شیر

نور رخ یوسف سماوی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه