گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای بر دلم از فراق صدبار

ناگشته به وصل شاد یک بار

در بارگه وصال خویشم

از لطف نمی دهی دمی بار

شب تیره و بار و خر شده لنگ

ترسم نرسد به منزل این بار

بلبل به هوای بوستان سوخت

وین خار نمی دهد گلی بار

باران سعادت الهی

از بهر عطا به خسروت بار

امید به کس ندارم، الا

بر رحمت و لطف ایزد بار

خسرو که ز فرقت تو سوزد

روزی نظری به سوی او دار