گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای بر دلم از فراق صدبار

ناگشته به وصل شاد یک بار

در بارگه وصال خویشم

از لطف نمی دهی دمی بار

شب تیره و بار و خر شده لنگ

ترسم نرسد به منزل این بار

بلبل به هوای بوستان سوخت

وین خار نمی دهد گلی بار

باران سعادت الهی

از بهر عطا به خسروت بار

امید به کس ندارم، الا

بر رحمت و لطف ایزد بار

خسرو که ز فرقت تو سوزد

روزی نظری به سوی او دار

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
لبیبی

فدای آن قد و زلفش که گویی

فرو هشته است از شمشاد شمشار

آن طره مشکریز دلدار

کرده است مرا به غم گرفتار

انوری

گر بنده به خدمتت نیامد

زو منت بی شمار می‌دار

ور یک دو سه روز کرد تقصیر

در خدمت تو عبث مپندار

زیرا که تو کعبه جلالی

[...]

عطار

بردار صراحیی ز خمار

بربند به روی خرقه زنار

با دردکشان دردپیشه

بنشین و دمی مباش هشیار

یا پیش هوا به سجده درشو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
ظهیری سمرقندی

بر هر ذره ای که در جهانست

منت دارد هزار خروار

بی دفتر ملک او زمانه

از پشت شکم کند چو طومار

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه