گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

بیداد غم، ار دلم بگوید

در ماتم من فلک بموید

اشکم چو زند بر آسمان موج

در خرمن ماه خوشه روید

بل کز مدد سرشک خونین

بر صفحه دیده لاله روید

هر صبح طلایه دار آدم

در راه فلک دو اسبه پوید

از غصه هجر او به جانم

کز دیده من دیت نجوید

سلطانی دست شست از پای

ترسم که ز دیده دست شوید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جمال‌الدین عبدالرزاق

هجران تو ای پسر نگوید

تا از من خسته دل چه جوید

ترسم که دل فضول سرکش

دست از تو بخون دیده شوید

بس خار که در دلم خلد صبر

[...]

سعدی

ای غرّه به رحمت خداوند

در رحمت او کسی چه گوید

هر چند مؤثر است باران

تا دانه نیفکنی نروید

کمال خجندی

هر گل که ز خاک من بروید

عاشق شود آنکه آن ببوید

در دامن دوست خواهد آویخت

خاری که ز تربتم بروید

معشوق شهید عشق خود را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه