گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ما دلشدگان بیقراریم

ما سوختگان خام کاریم

آتش زدگان سوز عشقیم

رسوا شدگان کوی یاریم

بودیم خراب ساقیی دوش

امروز هم اندر آن خماریم

این کاسه سر سبوی می راست

زیرا سر مصلحت نداریم

از خار ره بتان چه باک است؟

گر تیغ زنند، سرنخاریم

ای ترک، چه جای زحمت اینجا

تو تیر بزن، که ما شکاریم

جانی ست فدای یک نظاره

نه در هوس لب و کناریم

جنت طلبا، تو دانی و حور

با شاهد خود نمی گذاریم

ما خاک رهیم همچو خسرو

وز کوی بتان به یادگاریم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

نه سیم نه دل نه یار داریم

پس ما به جهان چه کار داریم

غفلت‌زدگان پر غروریم

خجلت‌زدگان روزگاریم

ای دل تو ز سیم و زر چگویی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
نظامی

گردنش به طوق زر درآریم

با طوق زرش به تو سپاریم

عطار

ما ننگ وجود روزگاریم

عمری به نفاق می‌گذاریم

محنت‌زدگان پر غروریم

شوریده‌دلان بیقراریم

در مصطبه عور پاکبازیم

[...]

عراقی

گر چه ز جهان جوی نداریم

هم سر به جهان فرو نیاریم

زان جا که حساب همت ماست

عالم همه حبه‌ای شماریم

خود با دو جهان چکار ما را؟

[...]

مولانا

گر گمشدگان روزگاریم

ره یافتگان کوی یاریم

گم گردد روزگار چون ما

گر آتش دل بر او گماریم

نی سر ماند نه عقل او را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه