رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
ای روی نکرده سوی دلها
سوی تو تمام روی دلها
بس دل شده خاک راهت آید
از خاک ره تو بوی دلها
در کوی تو دلربا افتاده
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
تا ماه رسیده آهم امشب
آه ار نرسد به ماهم امشب
بی ماه رخش نخفته چشمم
ای ماه توئی گواهم امشب
دیشب ز تو دیده ام نگاهی
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
این چین فکنده در جبین کیست
این غیرت لعبتان چین کیست
این کیست به دست تیغ بیداد
این توسن کین بزیر زین کیست
این گشته به قصد جان کمان کش
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
ماهی تو و جات طرف بامت
یا مهری و آسمان مقامت
گه مهرت و گاه ماه گویم
تازین دو خوش آید از کدامت
نه مه بیند نه مهر، بیند
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
هر کس به ره وفا نشیند
بر خاک سیه چو ما نشیند
ثابت قدم آنکه در ره عشق
بر خاک چو نقش پا نشیند
یک لحظه نشیند آنکه با تو
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲
خوش آنکه شب غمم سر آید
خورشید من از درم درآید
خوش آنکه ستاره ی مرادم
از مشرق آرزو برآید
خوش آنکه به محفل من از مهر
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
این ماه که جا به بام دارد
رویی چو مه تمام دارد
من نام ندانمش بگوئید
کاین ماه لقا چه نام دارد
از منظر دیده گر چه دور است
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶
در نیکوئی آفت جهان شد
نیکوتر از این نمی توان شد
آن عارض چون هلال شد بدر
آن قدر چو نارون روان شد
هم فتنهٔ خاص گشت و هم عام
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴
ما را چو تو نیست یار دیگر
یار تو چو من هزار دیگر
جز کویت و جز سگت نداریم
یار دگر و دیار دیگر
تا بگذری از رهی بسویم
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷
زان نور دو دیده تا شوم دور
شد دور زهر دو دیده ام نور
ای کشور مهر از تو ویران
ای خطه ی جور از تو معمور
تا چند من و رقیب باشیم
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷
از عشق تو در ملالتم کاش
این راز نهان نمی شدی فاش
با غیر جفا و صلح تا چند
با من تا کی ستیز و پرخاش
تا چشم بدان نبیندت روی
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸
با ناله و آه همنشین باش
تا می باشی دلا چنین باش
پیوسته به درد باش همدم
همواره به داغ همنشین باش
درمان طلبی مباش بی درد
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵
ای دلبر نازنین شمائل
ای دل به شمائل تو مائل
ای کوی تو کعبه ی طوائف
ای روی تو قبله ی قبائل
ای داغ غم تو همچو تعویذ
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱
ای کرده جوانی تو پیرم
مپسند که از غمت بمیرم
گر کار به جان رسد دل از جان
برگیرم و از تو برنگیرم
تا طور تو گشت دلپسندم
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵
تا چند جدا ز یار باشم
از یار جدا فگار باشم
تا چند چو ابر در بهاران
با دیده ی اشکبار باشم
تا کی ز غم جدایی او
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶
زار از سر کوی یار رفتیم
رفتیم و به حال زار رفتیم
آن بلبل بی خودیم کز باغ
ناآمده نوبهار رفتیم
با شوق پر آمدیم لیکن
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸
از کوی تو غیر رفت و ما هم
بیگانه نماند و آشنا هم
دلخسته ی عشق را نشانیست
کز درد بنالد از دوا هم
روی تو نظاره گاه خلق است
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸
با این همه بی وفائی تو
سخت است به من جدائی تو
بیگانه نوازی توام کرد
بیگانه ز آشنایی تو
خوشتر ز هوای پادشاهی است
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱
گل خوار بود چو خار بی تو
باشد چو خزان بهار بی تو
شادی برد از دل و غم آرد
سرو و گل لاله زار بی تو
تو گل به کنار کرده بی ما
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱
تا کلک قضا رقم کشیده
نقشی چو رخ تو کم کشیده
صورتگر چین ز رشک رویت
بر صورت چین قلم کشیده
تو آن صنمی که هر که جامی
[...]
