گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۷۰

 

شاه جهان که خسرو فرخنده اخترست

بر شرق و غرب‌ پادشه عدل‌ گسترست

عزمش فرو برندهٔ ملک مخالف است

رأیش برآورندهٔ دین پیمبرست

سَهمَش به خاورست و نهیبش به باختر

[...]

امیر معزی
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

ای آنکه روزگار بطبعت مسخرست

عزم تو باقضای سمایی برابرست

جاوید باد ، تاکه در ایام ملک تو

از خبث کافری همه عالم مطهرست

کشته ترا صمیم بیابان قرار گاه

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - در مدح سید طاهر علوی

 

آنی ، که حشمت تو در ایام ظاهرست

ذات تو از عیوب چو نام تو طاهرست

فرخنده رعایت شرف تو بهر مکان

چون آیت بنوت جد تو ظاهرست

از کف باذل تو قوام مکارمست

[...]

وطواط
 

وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح شهاب الدوله سبکتگین

 

فخر معالی ، آنکه سپهر مفاخرست

کان مناقبست و مکان مآثرست

قدرش ز روی رفعت گردون اعظمست

دستش بوقت بسطت دریای زاخرست

اخلاق او یکایک چون مشک اذفرست

[...]

وطواط
 

وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۵ - هم در مدح اتسز گوید

 

شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست

فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست

شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست

فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست

شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست

[...]

وطواط
 

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۴۲ - وله ایضا

 

در شعر من بعیب نگیرند اهل فضل

گر جای جای قافیه بعضی مکرّرست

معنی سر سخن بود و قافیه تنش

بر یک تر ازو او دوسر، آن چون دو پیکرست

گر قافیه دو باشد و معنی یکی بدست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - و قال ایضا یمدحه

 

عالم دگر صفت شد و احوال دیگرست

سلطان دین و شاه شریعت مظفّرست

ماییم این رسیده ز گردون بکام دل؟

حقّا گرم ز خویشتن این حال باورست

دوران عدل خواجه و خورشید تیغ زن

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - فی نعت سیدالمرسلین و خاتم‌النبیین محمدالمصطفی (ص)

 

شرط شفاعت تو ز ما گرکبایرست

بامابسی متاع ازاین جنس حاضرست

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸

 

امروز روز نوبت دیدار دلبرست

امروز روز طالع خورشید اکبرست

دی یار قهرباره و خون خواره بود لیک

امروز لطف مطلق و بیچاره پرورست

از حور و ماه و روح و پری هیچ دم مزن

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹

 

جانا جمال روح بسی خوب و بافرست

لیکن جمال و حسن تو خود چیز دیگرست

ای آنک سال‌ها صفت روح می‌کنی

بنمای یک صفت که به ذاتش برابرست

در دیده می‌فزاید نور از خیال او

[...]

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴

 

این بوی روح‌پرور از آن خوی دلبر است

وین آب زندگانی از آن حوض کوثر است

ای باد بوستان مگرت نافه در میان

وی مرغ آشنا مگرت نامه در پر است

بوی بهشت می‌گذرد یا نسیم دوست

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

در چشمت ار حقیر بود صورت فقیر

کوته نظر مباش که در سنگ گوهرست

کیمخت نافه را که حقیرست و شوخگن

قیمت بدان کنند که پر مشک اذفرست

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۶ - وله ایضاً در تعریف بنا و مدح حکیم الدین بانی آن

 

اینمنزل خجسته که بس روحپرورست

از فرخی و خوش نفسی خلد دیگرست

سوزد چو آتشی غم دلها هوای او

گوئی که خاکش از ارم آبش ز کوثرست

بس دلفریب خلق فتادست وضع او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

رخسار لاله رنگ خوشت آتش ترست

آبحیات در لب میگونت مضمرست

صبحست و شام هر دو بهم روی و موی تو

و آن صبح و شام هر دو چو کافور و عنبرست

چون ذره در هوای تو دلرا قرار نیست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٧٨

 

والاضیاء دین توئی آنکس که آفتاب

در پیش رای انورت از ذره کمترست

الفاظ دلگشای ترا نزد علاقان

اندر مذاق طوطی جان ذوق شکرست

دی قطعه ئی بدست من افتاد ناگهان

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱۲

 

هفتاد و هشت نام یکی حور پیکرست

کورارخی چو جنت و لعلی چو کوثرست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۸

 

نعلم نگر نهاده بر آتش که عنبرست

وز طره طوق کرده از مشک چنبرست

تعویذ دل نوشته که خط مسلسلست

شکّر بمی سرشته که یاقوت احمرست

زلف سیه گشوده که این قلب عقربست

[...]

خواجوی کرمانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

هان ای نسیم صبح که بویت معطرست

همراه با تو خاک سر کوی دلبرست

منشور نیکویی ز در او همی دهند

سلطان ماه را که زاستاره لشکرست

کس دید صورتی که نکوتر زروی اوست؟

[...]

سیف فرغانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

ما را به درد عشق تو درمان نه درخورست

زان رو که درد هجر تو جانا جگر خورست

درخور نیافت مهر رخت را دل ضعیف

لیکن مرا وصال تو ای دوست درخورست

آن حسن و شکل و شیوه که در دلبر منست

[...]

جهان ملک خاتون
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

آن را که قبله اش رخ خورشید انورست

اعراض گر کند، بهمه روی کافرست

عاشق بیار واصل و عاقل بهانه جوی

صوفی برغم واصل و چون حلقه بر درست

واعظ، مگو که: عشق روانیست در طریق

[...]

قاسم انوار
 
 
۱
۲
sunny dark_mode