گنجور

 
ابن یمین

والاضیاء دین توئی آنکس که آفتاب

در پیش رای انورت از ذره کمترست

الفاظ دلگشای ترا نزد علاقان

اندر مذاق طوطی جان ذوق شکرست

دی قطعه ئی بدست من افتاد ناگهان

از گفته های تو که بلطف آب کوثرست

چون نور یافت چشم رهی از سواد آن

دیدم که قطعه نیست یکی بحر گوهرست

نی نی صواب نیست یکی بحر خوانمش

هر بیت آن که در نگری بحر دیگرست

عمرت دراز باد که ملک سخنوری

طبع ترا بقوت فکرت مسخرست