گنجور

 
وطواط

آنی ، که حشمت تو در ایام ظاهرست

ذات تو از عیوب چو نام تو طاهرست

فرخنده رعایت شرف تو بهر مکان

چون آیت بنوت جد تو ظاهرست

از کف باذل تو قوام مکارمست

و ز جاه کامل تو نظام مفاخرست

بر چرخ محمدت هنر تو کواکبست

و زکان مکرمت اثر تو جواهرست

بایسته صورت تو بری از معایبست

شایسته سیرت تو جدا از مفاخرست

حق را ، گه بیان ، کلمات تو مظهرست

دین را، گه بقا، سطوات تو ناصرست

از حشمت منیع تو ایام عاجزست

از همت رفیع تو افلاک قاصرست

اندر ضیا بنان تو خورشید انورست

وندر ثنا بیان تو دریای ذاخرست

آیات بخل را کف راد تو ناسخست

ارکان علم را دل پاک تو عامرست

حزم تو هچو عزم متین تو صایبست

علم تو همچو حلم مبین تو وافرست

هر چان نموده شد زر سومت بدایعست

هر چان ستوده شد زخصالت نوادرست

بر قمع خیل نیستی و لشکر ستم

خیل سخا و لشکر عدل تو قادرست

اندر همه نواحی عالم ، بشرق و غرب

چون ذکر سایر تو عطای تو سایرست

دارند قصد سایر و زایر بتو از انک

صدرت پناه سایر و مساوای زایرست

جوید همیشه بخت خجسته مجاورت

با آنکه او خجسته درت را مجاورست

ای صدر آل حیدر ، اگر غایبم زتو

اندر دلم محبت صدر تو حاضرست

دارد تنم زخدمت اهل زمانه عار

لیکن بخدمت در والات فاخرست

بر حمد و شکر مدح تو مقصور کرده ام

تا در تنم دلست و زبانست و خاطرست

من خود کیم که شکر تو گویم؟که در بهشت

جان نبی و جان وصی از تو شاکرست

همواره تا زمین بر اجسام ساکنست

پیوسته تا سپهر بر اجرام سایرست

در کارها باول و آخرت یار باد

آنکس که اول همه اشیا و آخرست