رفت آنکه روز ما ز ستم تیره رنگ بود
واندوه را بنزد دل ما درنگ بود
وان شد که گفتی از در و دیوار روزگار
خورشید تیغ آخته با ما بجنگ بود
وان عهد شد که چون گل رعنا بخون دل
رخسار زرد ما ز درون لعل رنگ بود
آخر بسان نای بشادی دمی بزد
آندل که در کشاکش و ناش چو چنگ بود
واخر چو گل دهان بشکر خنده بازکرد
آنرا که همچو غنچه دل از غصّه تنگ بود
چون سروپای کوب شد از لهو آن کسی
کز عیش چون چنارش بادی بچنگ بود
برخاستش چو لاله دل از خرّمی ز جای
آن کش چو لاله دست ز غم زیر سنگ بود
خورشید فضل باز ز برج شرف بتافت
جمشید شرع خاتم اقبال باز یافت
عالم دگر صفت شد و احوال دیگرست
سلطان دین و شاه شریعت مظفّرست
ماییم این رسیده ز گردون بکام دل؟
حقّا گرم ز خویشتن این حال باورست
دوران عدل خواجه و خورشید تیغ زن
این شوخ چشم بین که چگونه دلاورست
نی نی که اهتمام فتراک خواجه شد
زان چون سلاحیانش آهخته خنجرست
منّت خدایرا که شهنشاه شرع را
اسباب کامرانی و دولت میسّرست
از روی دشمنان و لب دوستان او
خاک جناب او همه پر لعل و پر زرست
بر تخت زر نشسته نگین وار و از جهان
خصم خمیده پشتش چون حلقه بر درست
صد لشکر از عدو و ازو صرف همّتی
یک شهر پر گناه و ازو عطف رحمتی
اقبال باز روی درین بارگاه کرد
برخود به بندگیش جهانرا گواه کرد
دور زمانه را بدو منزل ز پس گذاشت
عزم سبک عنانش چون عزم راه کرد
آن کو برفته بود ز دست سپاه پار
امسال جای خویش ز دست سیاه کرد
فتنه چو کوچ سوی عدم کرد از وجود
اوّل ز چار بالش او خوابگاه کرد
منصوبه یی شگفت عدو باز چیده بود
لیک از مرمّدی همه لعب تباه کرد
دست سیاه، چیره بد و رخ بدو نهاد
واوشد زخانه بیرون یعنی که شاه کرد
حالی چو دولتش ید بیضا نمود باز
شهمات گشته بود چو ناگه نگاه کرد
بد دوزخی و گشت بهشتی ز ناگهان
از یمن مقدم فرح انگیزش اصفحان
ای همّت تو بر سر گردون نهاده پای
وی صورت تو در دل معنی گرفته جای
ای باد انتقام تو چون شام نورکش
وی رای روشن تو چو صبح آفتاب رای
شاگردی عبارت و خطّ تو کرده اند
هم صبح آینه گر و هم شام مشکساری
بسته میان بنده و پای حسود تست
تا در زمانه کلک تو آمده گره گشای
کی ره سوی دریچۀ صبح آورد به شب؟
خورشید اگر نه رآی تو باشدش رهنمای
هم رشحه یی زلطف تو باشد چو بنگری
این چشمۀ حیات که گشتست جانفرای
شکرانه را تو نیز کنون با جهانیان
آن رکن که با تو کرد زلطف و کرم خدای
فضل خدای بر تو چه باشد فزون ازین؟
کت رفتن آنچنان بود وآمدن چنین
رایت بهر مهم که اشارت بدان کند
رور سپهر از بن دندان چنان کند
گردد چراغ خور بدم صبح کشته زود
گر برخلاف تو نظری در جهان کند
از دشمنیّ و دوستیت گیرد اعتبار
ادبار و بخت چو کسی امتحان کند
زودش سزای خویش نهند اندر آستین
هر ناسزا که قصد بدین آستان کند
از باری سر کنند سبکبار گردنش
هر سر سبک که بر تو همی سرگران کند
دیدیم چند بار و نیامد همی نکو
فرجام آنکه قصد بدین خاندان کند
چون آسمانیست همه کار تو ، عدو
چکند؟ مگر که رخنه یی در آسمان کند
کردارهای خصم تو اندر قفای اوست
تا در کنار او نهد آنچ آن سزای اوست
یوسف ز حبس آمد و یعقوب از سفر
گشتند شادمانه بدیدار یکدگر
آفاق شرع رونق و زیبی دگر گرفت
تا برزد آفتاب لقایش ز کوه سر
اندر ترقّی است چو نام پدر از آن
شد کوه سرفراز بطفلیش پی سپر
بر تیغ کوه جای اگر کرد طرفه نیست
آری عجب نباشد گوهر بتیغ بر
تا بنده وار جای وی از سفت خود کند
بر بسته بود کوه خود از ابتدا کمر
بحرست مولد وی و کانست منشأش
هرگز که دید گوهر از این نامدارتر
هر گوهری که زاید ازین پس ز صلب کوه
رخساره لعل دارد از شرم این گهر
در مهد همچو عیسی معجره نمای شد
در طور همچو موسی رتبت فزای شد
خود باش تا چگونه شود کار و بار او
معراج بود باری مبدای کار او
رکنیّ خالص آمد پاکیزه از عیوب
بر سنگ کوه چون که فلک زد عیار او
گردنکش است و ثابت و سر سبز کوه از آنک
روزی دو بود خواجۀ ما در کنار او
پر کرده بود دامن کوه از زر و گوهر
صرّاف آفتاب زبهر نثار او
زان با تجلّی رخ او کوه پای داشت
کآموختست رسم ثبات از وقار او
میخواست تا که حصر معالی کند عدوش
و انرا ندید هیچ ره الّا حصار او
گر پای او بسنگ درآمد کنون فلک
درپایش اوفتاد پی اعتذار او
گرچه ز فرقتش بچکیدست خون زسنگ
مقصود عالمی بد کآمد برون ز سنگ
ما خدمت تورا که بجانش خریده ام
بهر سعادت دو جهانی گزیده ایم
بر تو برای خدمت منّت نمی نهیم
ما خود برای خدمت تو آفریده ایم
انصاف درگه تو بهانه ست ورنه ما
از خدمتت بذورۀ کیوان رسیده ایم
با لطف خود بگوی که ما را بحل کند
در دیده گر زخیل تو گردی کشیده ایم
ما را مران چو فتنه که آخر چو عافیت
ما نیز در رکاب تو لختی دویده ایم
بیرون ز آه سینه و از آتش جگر
بسیار سرد و گرم زمانه چشیده ایم
شاید که جان و دل بفدا در میان نهیم
کآخر ترا بکام دل خود بدیده ایم
صاحبقرآنی تو فلک را مبرهن است
سلطان نشانی تو در آفاق روشن است
تا دولت است، دولت تو مستدام باد
چنانکه کام تست ، جهانت بکام باد
ور آفتاب جز بهوای تو دلم زند
این ترک نیم روز چو زنگیّ شام باد
خصم نهانت از همه انقای مغربست
پایش چو مرغ زیرک در قید دام باد
تا هست خیط ابیض و آسود نظام دهر
اسباب سروریّ ترا انتظام باد
هر یمن و هر سعادت کز حضرت تو زاد
جمله نثار مقدم خواجه نظام باد
چون منزل درشت بآسان بدل شدست
برخاطر تو یاد ز : انّ الکرام ، باد
هرچند معانست رهی را زحضرتت
بر درگه تو سال و مه این ازدحام باد
بی آفتاب دولت تو اصفهان مباد
روزی که سایۀ تو نباشد جهان مباد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به ستایش از یک پادشاه و دوران خوش او پرداخته است. شاعر از ظلم و اندوه روزگار پیشین سخن میگوید و به تغییر حال اشاره میکند که با آمدن پادشاهِ شایسته، نور امید و شادی به دلها بازگشته است. شاعر تصویری از صلح و عدالت را در دوران این پادشاه به تصویر میکشد و میگوید که دیگران به خوبی و راحتی زندگی میکنند.
شاعر از فضل و سلاح صلحآمیز پادشاه میگوید و به اوج رفاه و عدالت در زمان حکومت او اشاره میکند. او همچنین برگیری غم و ضایعات را به سخره میگیرد و از پیروزی و نیکی یاد میکند. پادشاه بهعنوان نماد برکت و ثروت در دنیا شناخته میشود و دعا میکندو آرزومند است که حکومت او همیشه برقرار باشد و این دوران خوشی ادامهدار باشد. در نهایت، شاعر آرزو میکند که سایهی پادشاه همیشه بر سر مردم باشد و تمامی آفات و ناملایمات از چهرهی جامعه دور شود.
هوش مصنوعی: رفته است آن کسی که روز ما به خاطر ظلم سیاه و تیره شده بود و غم در دل ما جا خوش کرده بود.
هوش مصنوعی: وضعیتی پیش آمده که تو گفتی از هر سو، روزگار مانند خورشیدی است که تیغی را آماده به جنگ با ما در دست دارد.
هوش مصنوعی: این پیمان بسته شده است که چون گل زیبا به خون دل ما رنگ ببخشد، رنگ رخسار زرد ما از درون لعل مانند خواهد شد.
هوش مصنوعی: در نهایت، مانند نای، لحظهای خوشی فریاد زد آن دل، که در میان کشمکش و ناآرامی، مانند چنگ بود.
هوش مصنوعی: زمانی که لبخند شیرینی مانند شکر بر چهره گل شکفت، آن کس که دلش همچون غنچهای در اثر غم تنگ و فشرده بود، از غم رهایی یافت.
هوش مصنوعی: وقتی کسی در خوشی و شادی به شدت غرق میشود و به نوعی خود را فراموش میکند، همچون درختی که در میان طوفانی به لرزه درمیآید، دچار ناپایداری و آسیب میشود.
هوش مصنوعی: دل او مانند لالهای که از سرسبزی و شادابی برخاسته، از جایی که بود، برخاست. اما مثل لالهای که برای رهایی از غم، زیر سنگی پنهان شده، از درد و غم نیز رهایی ندارد.
هوش مصنوعی: خورشید علم و دانش از مرتبه بلند خود تابید و جمشید که نماد قدرت و موفقیت است، بار دیگر به دوران اوج و خوشبختی رسید.
هوش مصنوعی: دنیا تغییر کرده و وضعیتها متفاوت شده است. سلطان دین و پیشوای شریعت پیروز و سربلند است.
هوش مصنوعی: ما به اینجا رسیدیم تا آنچه را که دلمان میخواهد به دست آوریم. حقیقتاً این احساس ناشی از خود ماست و به خاطر خودمان اینگونه شده است.
هوش مصنوعی: در زمان حکومت عادلانه خواجه، دورهای را توصیف میکند که در آن شخصی شجاع و دلیر با چشمان بازیافتی و شگفتانگیز وجود دارد. این فرد قادر است با نیروی خود به پیش برود و در برابر چالشها ایستادگی کند.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع میپردازد که وقتی کسی به خاطر کارهایش تحت فشار و سختی قرار میگیرد، همچون جنگجویانی میشود که در پی سلاح خنجر هستند. به عبارتی دیگر، این فشار و سختی او را به تلاش و کوشش بیشتر وادار میکند.
هوش مصنوعی: سپاسگزارم از خداوندی که ابزار خوشبختی و کامیابی را برای پادشاه دین فراهم کرده است.
هوش مصنوعی: شخصیت او بر روی دشمنان و بر زبان دوستانش شکوه و عظمت خاصی دارد؛ زیرا حتی خاک پای او پر از الماس و طلاست.
هوش مصنوعی: مردی بر تخت طلایی نشسته است که همچون نگینی درخشان میدرخشد، در حالی که دشمنانش از او ترسیده و به طور کمرنگ به نظر میآیند و مانند حلقهای به دور او جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: صدها لشکر از دشمن به سوی ما آمدهاند، اما با تلاش خود فقط میتوانیم یک شهر پر از گناه را نجات دهیم و بر آن رحمتی بیاوریم.
هوش مصنوعی: اقبال دوباره روی به این مکان مقدس آورد و با نشان دادن بندگی و خدمت خود، جهانیان را بر این موضوع گواه گرفت.
هوش مصنوعی: زمانه را ترک کرد و به دو منزل رسید. تصمیمش را با آرامش و سبکی خیال گرفت، همانطور که در آغاز سفرش حرکت میکند.
هوش مصنوعی: آن کسی که سال گذشته از سپاه پار خارج شده بود، امسال جای خود را از دست سیاه (دشمن یا مشکلات) پس گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی فتنه به سمت نیستی حرکت کرد، وجود اولیهاش را مثل یک بستر خواب کردی که چهار بالش دارد.
هوش مصنوعی: دشمن نقشهای عجیب و غریب کشیده بود، ولی به خاطر بیتجربگیاش همهچیز را خراب کرد.
هوش مصنوعی: دست سیاه به عنوان نماد قدرت و ظلم، بر بدی حاکم میشود و چهرهای ناپسند به خود میگیرد. پس از آن، با اقدامی جدی و تصمیمی سخت، از خانه بیرون میآید و به سلطنت میرسد.
هوش مصنوعی: در شرایطی که نعمت و ثروت او بروز کرده بود، گویا همه چیز تغییر کرده و او مانند یک شاه قدرتمند شده بود، تا اینکه ناگهان نگاهی به اطرافش انداخت.
هوش مصنوعی: ناگهان به خاطر حضور دلانگیز آن شخص از اصفهان، حالتی بهشتی پیدا کرد و از حالت بدبختی و دردسر خارج شد.
هوش مصنوعی: ای همت تو سرنوشت خود را به اوج رسانده و قدم گذاشته است. و وجود تو در دل معنا، جایگاهی خاص و ویژه دارد.
هوش مصنوعی: ای باد، مانند شب تاریک که روشناییاش را از نور ماه میگیرد، انتقام تو نیز برانگیخته است. و اندیشهات مانند صبح آفتاب، روشنی و شفافیت دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده که تلاش و زحمت در یادگیری و تمرین به شکلی انجام شده که هم در صبح با تصویر روشنی در آینه روبرو است و هم در شب با حالتی دلانگیز و زیبا. به عبارتی دیگر، یادگیری و بهبود در عبارات و نوشتار به قدری شگفتانگیز است که در هر زمان جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: میان من و حسودان، کارها به دست توست؛ پس در این دنیا، تنها تو میتوانی مشکلات را حل کنی.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند به سمت نور صبح برود در حالی که در دل شب است؟ مگر اینکه خورشید خود راهنمایی تو باشد.
هوش مصنوعی: اگر با دقت بنگری، متوجه میشوی که حتی یک ذره از لطف تو باعث حیات و شادی قدم میگذارد.
هوش مصنوعی: الان زمان آن است که به خاطر نعمتهایی که خدا به تو داده، شکرگزاری کنی و این شکر را با دیگران در میان بگذاری؛ همانطور که خداوند با لطف و بخشش خود به تو عنایت کرده است.
هوش مصنوعی: فضل خدا بر تو چه میتواند بیشتر از این باشد؟ رفتن تو چنین بود و آمدن تو اینگونه است.
هوش مصنوعی: وقتی که نشانهای از اهمیت چیزی به وجود آید، آسمان هم به گونهای خاص و تاثیرگذار آن را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر خورشید صبح به سرعت در آسمان روشن شود، چه خوب که تو نیز قلباً به سوی دنیا نگاهی متفاوت داشته باشی.
هوش مصنوعی: افراد به واسطهی دشمنی و دوستیاش ارزش و اعتبار پیدا میکنند و همانند سرنوشت، زمانی که کسی را آزمایش میکنند، مشخص میشود.
هوش مصنوعی: هرکس که با نیت بد به این درگاه نزدیک شود، پاداش کار زشتش به سرعت در دامنش قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: هرکس که بار سنگینی بر دوش دارد، با حالتی سبک و آزاد چون وزنی که بر گردن اوست، میتواند در برابر تو به راحتی سر فرود آورد.
هوش مصنوعی: چندین بار مشاهده کردیم که کسی که به این خانواده بدی قصد کند، به نتیجه نیکو و خوبی نمیرسد.
هوش مصنوعی: چون تمام امور تو به دست آسمان است، دشمن چه کار میتواند بکند؟ مگر این که بخواهد در آسمان رخنهای ایجاد کند.
هوش مصنوعی: عملکردهای دشمن تو پشت سر او قرار دارد تا آنچه که شایسته اوست، در کنار او قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: یوسف از زندان آزاد شد و یعقوب پس از سفر به دیدار او آمد و هر دو با شادی یکدیگر را ملاقات کردند.
هوش مصنوعی: جهان دین و قوانین الهی زیبایی و رونق جدیدی به خود گرفته است تا نور حقیقت مانند آفتاب از پس کوهها نمایان شود.
هوش مصنوعی: زمانی که نام پدر باعث افتخار و رشد کودک میشود، آن کودک مانند کوهی بلند و سر تاکنندهای خواهد بود که به او افتخار میشود و به دیگران پناه میدهد.
هوش مصنوعی: اگر در بالای کوه جایی بر روی تیغ آن ساخته شود، جالب نیست. پس عجیب نیست اگر گوهری بر این تیغ قرار گیرد.
هوش مصنوعی: شخص باید مانند یک بنده، خود را از سختیها و مشکلات رها کند و به سادگی راهی برای عبور از موانع پیدا کند. از دیرباز، او بارهایی بر دوش دارد که باید با تلاشی جدی، از آنها عبور کند.
هوش مصنوعی: او از دریا زاده شده و سرچشمهاش نیز همین دریا است؛ هرگز هیچ گوهر دیگری را از این نامدارتر ندیدهام.
هوش مصنوعی: هر سنگ قیمتی که از این پس از دل کوه به وجود بیاید، باید از زیبایی و نجابت لعل برخوردار باشد، چون این جواهر به خاطر وجود چنین گوهر باارزشی، باید به خود ببالد و شرمنده باشد.
هوش مصنوعی: در گهواره، مانند عیسی معجزهای نشان داد و در کوه طور، مانند موسی در مقامی بلند قرار گرفت.
هوش مصنوعی: خودت باش تا ببینی اوضاع و احوالش چگونه خواهد شد. او در حقیقت نقطه آغاز و اوج کارش است.
هوش مصنوعی: یک پایهی خالص و پاک از نقصها به کوه آمده است، مانند اینکه آسمان بر او نشانه گذاشته باشد.
هوش مصنوعی: او گردنکش و پایدار است، مانند کوه سبز که همیشه سرجایش است؛ زیرا روزگاری خواجه ما در کنار او سکونت داشت.
هوش مصنوعی: کوه پر از طلا و سنگهای قیمتی شده بود، زیرا خورشید به خاطر او این همگی را نثار کرده بود.
هوش مصنوعی: از زیبایی چهره او، کوه استقامت پیدا کرده است، چون که آن کوه، آداب پایداری را از وقار و آرامش او آموخته است.
هوش مصنوعی: او میخواست که برتریها و شأن والای خود را به نمایش بگذارد، اما نتوانست هیچ راهی برای این کار پیدا کند جز اینکه در دایره محدود خود باقی بماند.
هوش مصنوعی: اگر پای او به سنگ برخورد کرده، حالا آسمان به خاطر او زمینگیر شده و از او عذرخواهی میکند.
هوش مصنوعی: هرچند به خاطر دوری و جدایی او، حتی سنگها نیز گریه میکنند و خون میریزند، اما هدفی بزرگ از وجود او به دنیا آمده است که به خودی خود فراتر از تمام سختیها و دردهاست.
هوش مصنوعی: من جانم را برای خدمت به تو فدای کردهام و به خاطر خوشبختی در دو جهان، تو را برگزیدهام.
هوش مصنوعی: ما از تو توقعی برای خدمت نداریم، چرا که ما خود برای خدمت به تو به وجود آمدهایم.
هوش مصنوعی: عدالت و انصاف در پیشگاه تو چیزی بیشتر از یک توجیه نیست، وگرنه ما از خدمت تو به مقام عیسی و بالاترین مرتبهها دست یافتهایم.
هوش مصنوعی: با مهربانی خود بفرمایید که ما را از اندوه رهایی بخشید، اگر در چشمان شما با محبت به ما بنگرید.
هوش مصنوعی: ما را از خود نران، مثل فتنه و آشوب، زیرا در پایان، آرامش و آسایش ما هم در کنار تو کمی در تلاش بوده است.
هوش مصنوعی: ما از درد و رنجی که در دل داریم، بیرون آمدهایم و تجربههای گوناگونی از فراز و نشیبهای زندگی داشتهایم.
هوش مصنوعی: شاید که جان و دل را فدای تو کنیم، چون آخر تو را به دلخواه خود در دیده دیدهایم.
هوش مصنوعی: شما که صاحب قرآن هستید، برای آسمانها روشن است که شما نشانگر سلطنت و قدرت خداوند هستید و در سراسر جهان بهوضوح دیده میشوید.
هوش مصنوعی: تا وقتی که خوشبختی و کامیابی در دستان توست، آرزو دارم که این موفقیت همیشه ادامه داشته باشد، مانند چنان که خواستههای تو برآورده شود و جهان نیز طبق آرزوی تو باشد.
هوش مصنوعی: اگر خورشید فقط به خاطر تو به دل من بتابد، پس این ترک تیره روز در کنار بقیه، همچون نشانهای از غروب است.
هوش مصنوعی: دشمن نهان تو از همه جا در مغرب است، پایش مانند مرغی زیرک در دام باد گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خوشحالی و آرامش در زندگی وجود دارد، تمام شرایط و زمینهها برای سعادت و کامیابی تو فراهم باشد.
هوش مصنوعی: هر خوشی و هر سعادت که از وجود تو به دست میآید، همه را به قدمهای خواجه نظام تقدیم میکنیم.
هوش مصنوعی: وقتی که منزلت و موقعیت تو به راحتی و آسانی تغییر کرده، به یاد بیاور که افرادی بزرگوار و محترم همواره در خاطر تو خواهند بود.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه راهی برای نزدیک شدن به تو وجود ندارد، اما امیدوارم سالها و ماهها به خاطر این شلوغی از درگاه تو دور نشوند.
هوش مصنوعی: نباید روزی بیفتد که دولت و خوشبختی تو در اصفهان وجود نداشته باشد و خوشبختانه سایهات بر جهان مستدام باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.