گنجور

 
۱
۲
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۳

 

ای مر تو را گرفته بت خوش‌زبان زبون،

تو خوش بدو سپرده دل مهربان ربون

اندر حریم می نکند جان تو قرار

تا ناوری دل از حرم دلبران برون

برگیر دل ز بلخ و بنِه تن ز بهر دین

[...]

۱۱ بیت
ناصرخسرو
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۳۲ - کودکان تنگ قبا

 

این کودکان تنگ قبای فراخ . . . ن

کردند . . . ایرو کیسه ما هر دو سرنگون

از بسکه . . . ایرو کیسه ما سیم و آب داد

نی سیم از آن برآیدنی آب ازین برون

آنجا که سیم بود، در او ماند باد پاک

[...]

۱۲ بیت
سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قطعات » شمارهٔ ۳۸ - بیماری یار

 

دمل درآمد آن سره یار مرا به . . . ون

من بودمش بداروی آندرد رهنمون

جائی گرفت با خطر آن بی خطر سکن

سکنی فکند و کرد در آن جایگه سکون

بیمار گشت یار نگارین من ز درد

[...]

۱۶ بیت
سوزنی سمرقندی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵

 

تا بر کنار حسن نشست ابرویت چو نون

دارم چو واو غرقه دلی در میان خون

خون دلم ز دیده برون شد ز آرزوت

آری ز دیده هرچه شد، از دل شود برون

با مشکبار سلسلهٔ زلف پُر خمت

[...]

۷ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ١۶ - ترجمه

 

چون جست باد دولت تو مغتنم شمار

زیرا که هست عاصفه را بیگمان سکون

غافل مباش نیز ز احسان در آنزمان

زیرا که آنسکون نشناسد که کی و چون

۲ بیت
ابن یمین
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۴

 

ما را دلیست چو ساغر گرفته خون

چشمی چنان که شیشهٔ می گشته سرنگون

بنشسته است نقش تو چون در خیال من

از زلف همچو جیم و خم ابرویِ چو نون

گر آه دل چو تیشهٔ فرهاد برکشم

[...]

۶ بیت
ناصر بخارایی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۸

 

ما را هوای باده نابست در درون

این خاطر از درونه ما کی شود برون؟

ساقی، بیار باده خوش رنگ خوش گوار

در جام لعل ریز بگل بانگ ارغنون

زان باده ای که عقل بدو چاره ساز شد

[...]

۷ بیت
قاسم انوار
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۲

 

کنا شئون ذاتک فی وحدة البطون

صرنا سواک حیث تقلبت فی الشئون

یک جلوه کرد حسن تو بیرون فکند عکس

هر نقش دلربا که نهان بود در درون

ما را ز ذات و فعل و صفت هیچ بهره نیست

[...]

۷ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۴

 

دل چشمه چشمه شد ز خدنگ تو و کنون

آید به راه دیده ز هر چشمه جوی خون

خواهم که لب به آه گشایم گهی ولی

ترسم کشد زبانه برون آتش درون

می گویم از وصال تو با خود فسانه ها

[...]

۷ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۷

 

ای با لب تو طوطی شیرین زبان زبون

کردی عنان ز پنجه سیمینبران برون

با حسن التفات تو معتاد گشته ام

بر ما مکن عبور تغافل کنان کنون

گر بشکنی به سنگ ستم حقه دلم

[...]

۷ بیت
جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴

 

دانی که چیست بر رخم این اشک لاله گون

عشقت چکاند از دل من قطره های خون

خون دلم ز آتش توست آمده به جوش

آتش چو تیز گشت ز سر می رود برون

آتش ز آب کشته شود وین عجب کز اشک

[...]

۷ بیت
جامی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۵

 

تا کرد سیب با ذقن او سخن برون

بگرفتش آنچنان که برویش فتاد خون

۱ بیت
بابافغانی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱

 

داریم در زمانه بد طالع زبون

طالع چنین زمانه چنان چون کنم چون

خور نیست هر سحر پی آزار ما فلک

دستی ز آستین جفا می کند برون

کم دیده ایم بر رخ زرد و سرشگ آل

[...]

۷ بیت
فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳

 

شد چاک چاک سینه و از قطرهای خون

افتاد پاره پاره دل از چاکها برون

خونست قطره قطره که از دیده می چکد

یا هست هر یکی شرری ز آتش درون

دادم بذکر لعل تو تسکین دود آه

[...]

۷ بیت
فضولی
 

قاآنی » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۳ - در ستایش هلاکو میرزا شجاع‌السلطنه حسنعلی میرزا گوید

 

ای گشته آب تیغ تو در نای خصم خون

چون آب نیل در گلوی قبطیان دون

۱ بیت
قاآنی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۴

 

کز اختر فلک‌زده وز طالع زبون

گردون زمانه را به جفا گشت رهنمون

عصری است بی‌مروت و عهدی است بی‌امان

دوری است پر دواهی و دهری است پر فنون

هم خاک مهرسوز و هم افلاک کینه‌ساز

[...]

۱۵ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۲۴

 

کز اختر فلک‌زده وز طالع زبون

گردون زمانه را به جفا گشت رهنمون

عصری است بی‌مروت و عهدی است بی‌امان

دوری است پر دواهی و دهری است پر فنون

هم خاک مهرسوز و هم افلاک کینه‌ساز

[...]

۱۴ بیت
صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۸۴

 

حالی که این سعادتم از دست شد برون

ریزم به اغت از مژه در دامن اشک خون

۱ بیت
صفایی جندقی
 

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲ - در مراثی مولی الکونین حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام فرماید

 

چون زد سر از سرادق جلباب نیلگون

صبح قیامتی نتوان گفتمش که چون

صبحی، ولی چو شام ستم‌دیدگان سیاه

روزی، ولی چو روز دل‌افسردگان زبون

تُرک فلک ز جیش شب از بس برید سر

[...]

۸ بیت
نیر تبریزی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۷