ای زلف دانمت ز چه دایم مشوّشی
زآنرو مشوّشی که معلق در آتشی
آن راکه هست سودا دایم مشوش است
آری تُراست سودا زآنرو مشوّشی
بدخوی و سرکشان را بُرّند سر ز تن
زآنرو سرت بُرند که بدخوی و سرکشی
سر بردهای به جام لب ماه من مگر
زان جام باده خورده که زینگونه بیهشی
گر می نخوردهای ز لب ما هم از چه رو
بی تاب و بی قرار و سیه مست و سرخوشی
بیمار چشم یار و ترا میل ناردان
جزع نگار مست و تو ساغر همی کشی
هندو به هند طعم شکر میچشد تو نیز
طعم شکر از آن لب شیرین همی چشی
زان لعل شکّرین مگس خال برنخاست
با آنکه همچو مروحه دایم به جنبشی
ایمان و دین روان و خرد صبر و اختیار
در یکنفس بهٔک حرکت خصم هر ششی
دیوانهایّ و عذر تو این بس که روز و شب
اندر جوار آن رخ خوب پریوشی
همچون محک سیاهی و سایی به چهر یار
مانا در آزمایش آن سیم بی غشی
گاهی نگون به چاه زنخدان چو بیژنی
گه درگشاد تیر بلا همچو آرشی
بستر ز ماه داری و بالین ز آفتاب
مانا غلام خسرو خورشید بالشی
شاه جهان هلاکو، خاقان شرق و غرب
سلطان بر و بحر، جهانبان شرق و غرب
ای لعل دلفریب مگر خاتم جمی
کز یک حدیث مایه ی تسخیر عالمی
تسخیر آدم و پری و دام و دیو و دد
چون می کنی، نه گر به صفت خاتم جمی
معروف و ناپدید چو عنقای مغربی
موجود و دیریاب چو اکسیر اعظمی
مریم نه یی ولی ز سخن های روحبخش
آبستن هزار مسیحا چو مریمی
در رتبه با مسیح، همین فرق بس تو را
که او روحبخش بود و تو روح مجسّمی
شبنم نه وز حرارت خورشید چهر یار
سر تا قدم گداخته بر سان شبنمی
دزدیده در تو راز دل خلق مدغم است
دزدیده همچو راز دل خلق مدغمی
جندین هزار عقده گشایی ز دل مرا
خود همچو عقدهٔ دل ما سخت محکمی
نه شکّری نه شهد ولی نزد اهل ذوق
چون شهد و چون شکر بهحلاوت مسلمی
نه نخلی و نه نحل ولی همچو نخل و نحل
تولید انگبین و رطب را مصممّی
چون کوثری و سینهٔ سوزان تراست جای
کوثر به جنتست و تو اندر جهنمی
شیرینتر از تویی نبود در جهان مگر
گفتار من به مدح خدیو معظمی
شاهی که ابر دستش با دوستان کند
کاری که ابر نیسان با بوستان کند
ای ابروی نگار نه گر قامت منی
چون قامت من از چه نگونیّ و منحنی
باکس شنیدهای که شود قامتش عدو
با من چرا عدویی اگر قامت منی
مانی به شکل نعل و در آن روی آتشین
من عاشقم تو نعل در آتش چه افکنی
میخواره بهر توبه کند رو به قبله تو
آن توبهای که قبلهٔ میخواره بشکنی
ایدون گمانم آنکه کمانی که از کمین
از غمزه هر زمان به دلم تیر میزنی
ای لب اگر تو معدن شهدی وکان قند
بر زخم ما چگونه نمک میپراکنی
ای زلف اگر نه چهرهٔ جانان من بت است
تاکی مقیم خدمت او چون برهمنی
نشگفت کاتش رخ یار است شعلهور
تا تو همی به جنبش چون باد بیزنی
گر خود نه صبد آن مگس خالت آرزوست
بروی چو عنکبوت چرا تار میتنی
با آنکه مسکنت دل ما بود روز و شب
چون شد که روز و شب دل ما را تو مسکنی
بالای گنج و سرو کند مار آشیان
ماری به گنج و سرو از آن آشیان کنی
خواهم ترا ز رشتهٔ جان ساختن طناب
تا چون سیاه چادر برچیده دامنی
از خط یار قصد عذارش کنی بلی
عقرب شب سیاه گراید به روشنی
ای صف کشیده مژگان خوابم ربودهای
مانا تو در دو چشمم یک مشت سوزنی
ای ترک خلخای بت روم ای نگار چین
کامروز در زمانه به خوبی معینی
ز آهن پری به طبع گریزد تو ای پری
چندین چرا به سخت دلی همچو آهنی
اینک به پیش روی تو اشکم رود ز چشم
صبحست و ژاله میچکد از ابر بهمنی
تا چاکر خدیو جهانی به جان و دل
چون جان عزیز در بر و چون روح در تنی
جمشید شید چهر و کیومرث گیو گرز
هوشنگ هوش و هنگ و فریبرز فرّ و برز
شاهی که چون سحاب کفش زرفشان شود
چون بخت او بسیط زمین زرنشان شود
پیدا شود چو رایت خورشید آیتش
خورشید زیر پردهٔ خجلت نهان شود
گردون اگر شود چو خدنگ وی ازکمان
از غم خدنگ قامت گردون کمان شود
از رشک قصر و فخر قدومش عجب مدار
گر آسمان زمین و زمین آسمان شود
از رای پیر و بخت جوانش شگفت نیست
گر روزگار پیر ز شادی جوان شود
شاها ز میغ تیغ تو در دشت کارزار
از خون هزار دجله به هر سو روان شود
یا آنکه زعفران سبب خنده روی خصم
از خندهٔ حسام تو چون زعفران شود
با خلق جانفزا چکنی سیر بوستان
هرجا که اختیار کنی بوستان شود
از شورهزار گر گذری یاسمن دمد
بر خاربن اگر نگری ارغوان شود
یاقوت تو که قوّت عقلست و قوت جان
آید چو در حدیث گهر رایگان شود
قوت روان اهل بیانست ای شگفت
یاقوت کس شنیده که قوت روان شود
ذکر محامد تو چو جوشن به روز رزم
تعویذ دل امان تن و حرز جان شود
بدخواه تو نزاید تنها ز مام از آنک
تیر تو در مشیمه بدو توامان شود
چون با کمان و تیر درخشان کنی کمین
در یک زمان چو کان بدخشان کنی زمین
شاهی که تا به تخت خلافت مکان گزید
بدخواه پشت دست ز غم ناگهان گزید
چون شهدخورده کاو ز حلاوت بنان مزد
هر کاو چشید طعم بیانش بنان مزید
چون مرغ پرفشانده که در آشیان خزد
در کنج بینوایی خصمش چنان خزید
ماریست رمح او که زبونتر شود ز مور
هر شیر شرزه را که به نیش سنان گزید
از باد گرز او شده خصمش چو آن درخت
کاندر خریف بروی باد خزان وزید
پیدا نگشت دست خلافی ز آستین
تا بر فراز دست خلافت مکان گزید
هرکس زکردگار سزاوار پایهایست
او را ز حق مقام به تخت کیان سزید
هل من مزید گوید هر دم جحیم از آنک
خواهد ز جسم دشمن او هر زمان مزید
گو خود دوباره قافیه شود ال در جحیم
با خصم او به پایه شود توامان یزید
ای خاک راه گشته عبیر از عبور تو
در اهتزاز و وجد سریر از سرور تو
ای چرخ پیش کاخ تو چون بیت عنکبوت
بیتی از خداست لقب اوهنالبیوت
بر سقف کاخت از چه تند تار از شعاع
گر مهر سقف کاخ ترا نیست عنکبوت
چون خامه گیری از پی تحریر در بنان
گویی مقیم گشته عطارد به برج حوت
ای با حلاوت سخنت زهرانگبین
وی با مرارت سخطت شهد انزروت
چینی برو درافکن یک ره ز روی خشم
تا خصم را برون رود این باد از بروت
جودت رسیده است به جایی که خلق را
شکر محامد تو بود فرض در قنوت
تو یوسف زمان و زمان بر تو قعر چاه
تو یونس جهان و جهان بر تو بطن حوت
ای قصهٔ مناقب تو احسن القصص
وی قبلهٔ حواجب تو احسنالسموت
در ذوق عقل شکرّ شکر محامدت
هم قلب راست قوت و هم روح راست قوت
نساج مدحت توام از شعر ناپسند
چون کرم قز که دیبا سازد ز برگ توت
پیداست در حقیقت بیاصل دشمنت
کاعدام صرف را متصور بود ثبوت
گویندگان مدح ترا بر قصور طبع
از فرط شرم سکته علاجست یا سکوت
دشمن کشد نفیر به میدان حرب تو
زآنسان که روح کافر حربی به حضر موت
رمحت دهد ز جسم پرستندگان لات
انواع دیو و دد را تا روز حشر لوت
یارب به روزگار مبیناد هیچکس
پایان دولت تو به جز حیّ لایموت
شاها نشستگاه تو بر تخت بخت باد
از خنجر تو جسم عدو لخت لخت باد
روزی که گردد از تک اسبان رهنورد
در تیره گرد پنهان گردونِ گرد گرد
گردد چو برق خاطف از ابر قیرگون
شمشیرها درخشان هردم ز تیره گرد
از تیغ هر تنی را بر سر هزار زخم
از بیم هر سری را در تن هزار درد
از بیمشان نهفته به لب صد هزار ورد
از زخمشان شکفته به تن صدهزار ورد
نوک سنان ز گرد هوا گردد آشکار
برسان دود بر زبر طاق لاجورد
چون کوره تفته گردد دلها ز آه گرم
چون یخ فسرده آید لبها ز باد سرد
از هر طرف فشافش چندین هزار تیر
طفلان خردسال ز پیران سالخورد
گردند از مهابت پیکار پیرتر
از هرکران کشاکش چندین هزار مرد
گردد زمین چو قرعهٔ رمال و هر طرف
دست بریده زوجش و فرق بریده فرد
از آب خنجر تو که بحریست موجزن
در یک نفس خموش شود آتش نبرد
از باد گرز خاره شکن با سپاه خصم
کاری کند که صرصر با قوم عاد کرد
خصمت فرشته نیست ولی چون فرشتگان
بر وی شود حرام ز بیم تو خواب و خورد
بیخ حسود برکنی از گرز خاره کن
گوش سپهر کر کنی از بانگ دار و برد
اکسیر گر ز مو کند اکسیر از آن شود
از موی پرچم تو چو زر روی خصم زرد
تا بنگرند حرب تو گردند جمله چشم
در آسمان مه و خورد چون کعبتین نرد
ای گشته آب تیغ تو در نای خصم خون
چون آب نیل در گلوی قبطیان دون
ای شاه بر رخت در دولت فراز باد
چون زلف یار رشتهٔ عمرت دراز باد
پروانهوار هر که نگردد به گرد تو
کارش چو شمع گریه و سوز و گداز باد
رای تو کافرینش عالم برای اوست
جز بینیاز از همه کس بینیاز باد
چون فرق تو کز افسر شاهیست سرفراز
از نیزهٔ تو فرق عدو سرفراز باد
پایان روزگار تو محمود باد و خصم
روزش ز هیبت تو چو موی ایاز باد
چون صرع دارکش ز هلالست احتراز
از تیغ تو عدوی ترا احتراز باد
از هر جهت که دشمن جاه تو رو کند
بر روی او هزار در فتنه باز باد
از جلوهٔ وجود تو ظلمت سرای خاک
روشنتر از جمال بتان طراز باد
چون آفتاب کش ز نجومست امتیاز
از خسروان ملک تو را امتیاز باد
چون می گسار کآوردش می در اهتزاز
از خون خصم رُمح تو در اهتزاز باد
از حملهٔ تو لشکر تازی و ملک ترک
آشفته و خراب ز یک ترکتاز باد
در حلقهٔ کمند عدو بندت آسمان
عاجزتر از حمام به چنگال باز باد
ایدون پس از دعای تو ختم بیان کنم
ختم بیان به خاتم پیغمبران کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیفی عاشقانه و پر از احساسات عمیق نسبت به محبوب است. شاعر از زلفهای محبوب که به آتش میمانند صحبت میکند و حال او را در آغوش عشق توصیف میکند. او به تأثیر روحانی و زیبای محبوب اشاره میکند و معتقد است که عشق او سبب مشغولیت و شور در دل میشود. شاعر همچنین به جایگاه محبوب به عنوان یک شاهزاده و قدرت او در تسخیر دلها اشاره میکند و نقش او را در زندگی دیگران با مریم و عیسی مقایسه میکند. در نهایت، شاعر دعا میکند که محبوب او به خوشبختی و سروری برسد و هوش و شجاعت او باعث پیروزی بر دشمنان شود. این شعر نشاندهنده زیبایی، عشق و احساسات عمیق انسانی است.
هوش مصنوعی: تو را میشناسم و میدانم که چرا همیشه ناآرامی. اما ناآرامی تو به خاطر این است که مانند موجودی در آتش معلقی.
هوش مصنوعی: کسی که همیشه دچار نگرانی و وسوسه است، در حقیقت خودت هستی که این احساس را داری. از این رو دیگر نگران نباش.
هوش مصنوعی: افرادی که بدخلق و مغرور هستند، باید از جمع کنار گذاشته شوند. این به خاطر آن است که بدخلقی و سرکشی باعث آسیب به دیگران میشود.
هوش مصنوعی: آیا به خاطر نوشیدن میگساری از جام زیبایی من، اینگونه غافل و بیخبر شدهای؟
هوش مصنوعی: اگر از لب ما شرابی نمینوشیدهای، پس چرا اینقدر بیتاب و بیقرار و شاد و سرخوشی؟
هوش مصنوعی: چشم بیمار یار به تو علاقهای ندارد، تو که همواره در حال نوشیدن و شادابی هستی. زیبای مست در این میان، احساس و حال تو را تغییر نمیدهد.
هوش مصنوعی: هندی در سرزمین خود طعم شیرینی را میچشد، تو هم باید از لبهای شیرین دیگری طعم شیرینی را بچشی.
هوش مصنوعی: از آن لعل شیرین، مگس خالی به پرواز درنیامد، با اینکه مانند یک بادبادک همیشه در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: ایمان و دین بر روح و عقل، صبر و انتخاب در یک آن، در برابر هر دشمنی بهطور مؤثر عمل میکند.
هوش مصنوعی: من دیوانهام و دلیل آن این است که در طول روز و شب در کنار چهره زیبا و دلربایت هستم.
هوش مصنوعی: چهره یار به مانند سایهایست که در تاریکی امتحان، خالصی و واقعی بودن آن را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: گاهی در دل شب که ستارهباران میبارد، چهرهی زیبا و دلربا همچون زنی است که دلانگیز مینماید و همچون تیر بلا، ناگهان دردها و سختیها به سراغ آدمی میآید.
هوش مصنوعی: تو در آغوش ماه میخوابید و زیر سایه آفتاب آرامش داری. من بندهای هستم از خسروا، سلسلهای که همچون خورشید درخشان و بالشی نرم برای تو فراهم کرده است.
هوش مصنوعی: پادشاه جهان هلاکو، فرمانروای شرق و غرب، سلطانی بر زمین و دریا، و حاکم بر کل جهان.
هوش مصنوعی: ای لعل زیبا و دلربا، آیا تو همان خاتم زیبایی نیستی که از یک داستان، قدرت تسخیر جهانیان را به ارمغان آوردهاست؟
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی بر تمام موجودات جهان، از انسان و جن تا حیوانات وحشی و دیو، تسلط یابی، در حالی که هیچ وقت به صفاتی مانند کمال و زیبایی خاتم دست نیافتهای؟
هوش مصنوعی: این جمله به وجود موجوداتی اشاره دارد که همواره درخشان و پرافتخار هستند، اما یافتن آنها دشوار است. به نوعی، این موجودات نمادهایی از کمال و نادر بودن را به تصویر میکشند؛ همانطور که عنقای مغربی و اکسیر اعظمی هر دو در فرهنگها به عنوان چیزهایی ارزشمند و کمیاب شناخته میشوند.
هوش مصنوعی: مریم نیستی، اما از کلامت چنان شگفتی و نیرو میتراود که هزار روحبخش و نجاتدهنده به وجود میآوری، مانند مریم مقدس.
هوش مصنوعی: در مقام مسیح، تفاوت زیادی با تو وجود دارد؛ زیرا او جانبخش بود و تو شکلی از روح را تجسد کردهای.
هوش مصنوعی: شبنم به خاطر گرمای خورشید، مانند چهره یار که از شدت زیبایی و جذابیتش در تمام وجودش شعلهور شده، درخشان و شفاف است.
هوش مصنوعی: در وجود تو، راز دل مردم به طرز پنهانی نهفته است؛ همچنان که خود این راز، به آرامی و زیرکانه در دل مردم جا دارد.
هوش مصنوعی: دل من پر از مشکلات و رازهایی است که هیچکس جز خودم نمیتواند آنها را حل کند. این مشکلات مثل گرههای محکم و دشواری هستند که فقط من قادر به باز کردنشان هستم.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که حتی اگر چیزی ظاهراً شیرین نیست، اما برای افرادی که ذوق و سلیقه دارند، به اندازهی عسل و شکر خوشمزه و دلپذیر است. یعنی ارزش واقعی یک چیز ممکن است در نگاه افراد با ذوق و احساسات عمیق آنها مشخص شود.
هوش مصنوعی: من نه مانند درخت نخل هستم و نه مثل زنبور عسل، اما عزم و ارادهام همچون آنهاست که میتوانم عسل و خرما تولید کنم.
هوش مصنوعی: تو مانند کوثر هستی و سینهات پر از درد و شوق است. اما به رغم این زیبایی و ارزش، جای تو در بهشت نیست و در عذاب جهنم به سر میبری.
هوش مصنوعی: هیچ کس در جهان به اندازه تو شیرین نیست، مگر این که من در وصف و ستایش یک شخص بزرگ حرف بزنم.
هوش مصنوعی: پادشاهی که مانند ابر با دوستانش رفتار کند، کارهایی انجام میدهد که ابر در بهار با باغها و گلها میکند.
هوش مصنوعی: ای ابروی زیبایت، اگر تو خودت مانند قد من باشی، پس چرا قامت من اینقدر کج و منحرف است؟
هوش مصنوعی: آیا تا به حال شنیدهای که دشمنی با قامت من وجود دارد؟ من چرا باید دشمن داشته باشم اگر خود من چنین قامت و وجودی دارم؟
هوش مصنوعی: من در حالتی شبیه نعل هستم و درونم مانند آتشی شعلهور است. من به تو عشق میورزم، اما تو چرا بر من که در آتش عشق میسوزم، بیرحمی میکنی؟
هوش مصنوعی: میخوار که میخواهد توبه کند، به سمت قبلهات مینگرد؛ اما این توبهای است که در واقع به خاطر عشق به می را میشکند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد تو مانند کمانی هستی که از پنهانگاه خود با هر نگاه معصومانهات به دلم تیر میزنی.
هوش مصنوعی: ای لب، اگر تو منبع شهد هستی و شکر بر زخمهای ما میریزی، پس چگونه میتوانی نمک بر آن بپاشی؟
هوش مصنوعی: ای زلف، اگر چهرهٔ محبوب من زیبا نیست، پس چرا همچنان در خدمت او مانند فردی با لباس برهمنی میمانی؟
هوش مصنوعی: جالب نیست که آتش چهره معشوق به شدت میسوزد، در حالی که تو تنها با یک حرکت به سمت او مانند باد پیش میروی.
هوش مصنوعی: اگر خودت آن مگسان خوشگلی نیستی که میخواهی، پس چرا مانند عنکبوت تار میتنی و در پی جذب دیگران هستی؟
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دل ما در هر روز و شب در رنج و تنگدستی بود، چه شد که اکنون روز و شب دل ما به تو پناه داده است؟
هوش مصنوعی: اگر در جایی ثروت و زیبایی وجود داشته باشد، باز هم تنهایی و محدودیتهای خاص خود را خواهد داشت. به عبارت دیگر، اگر کسی در جایی با داراییهای فراوان زندگی کند، اما از محبت و ارتباطات عمیق انسانی بیبهره باشد، در واقع در تنهایی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: من میخواهم تو را به گونهای بیافرینم که مانند طنابی محکم باشی، تا زمانی که همچون چادر سیاه، به آرامی از زندگیام کنار بروی.
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی و دقت خط یار نگاه کنی، ممکن است باعث ناراحتیات شود، اما شب سیاه همچنان به سوی روشنی میگراید.
هوش مصنوعی: ای مژگانهای زیبایت، خواب را از من گرفتهای. گویی در چشمان من هزاران سوزن نهفته است.
هوش مصنوعی: ای دختر ترک، ای بت رومی، ای نگار چینی، امروز در این زمان، زیبایی تو به خوبی مشخص است.
هوش مصنوعی: اگر پرندهای که از آهن میگریزد، تو هم بهعنوان یک پری چرا با دل سخت و محکم مانند آهن رفتار میکنی؟
هوش مصنوعی: در حال حاضر، اشک من به مانند قطرات صبحگاهی از چشمانم جاری است و مانند بارش ریزش ژاله از ابرهای زمستانی، بر زمین میافتد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که برای خدای خود خدمتگزار جهانی هستم، با تمام وجودم او را عزیز و گرانقدر میدانم، درست مانند جان عزیزم که در آغوش دارم و همچون روحی که در بدن زندگی میکند.
هوش مصنوعی: در این بیت به چند شخصیت مهم و افسانهای از تاریخ و اسطورههای ایران اشاره شده است. جمشید و کیومرث از پادشاهان باستانی ایران هستند که هر کدام ویژگیها و شگفتیهای خاصی دارند. شید به چهره زیبا و روشن آنها اشاره دارد. گیو و هوشنگ هم از افراد برجستهای هستند که در تاریخ و افسانههای ایرانی به شجاعت و هوش مشهورند. فریبرز و دیگر شخصیتها نیز نمادهایی از قدرت و فرهمندی در فرهنگ و اسطورههای ایرانی هستند. این شخصیتها نمایانگر ویژگیهای برجسته انسانی مانند هوش، شجاعت، و زیبایی میباشند.
هوش مصنوعی: سلطانی که همچون ابر، ثروت و مناعتش گسترش یابد، در نتیجه بخت او زمین را پر از زر و سیم خواهد کرد.
هوش مصنوعی: وقتی پرچم خورشید به اهتزاز درآید، نشانهاش این است که خورشید در پشت پردهی شرم و حیا پنهان میشود.
هوش مصنوعی: اگر آسمان به شکل تیرکمان درآید، غم نشسته بر قامت آسمان به شدت کشیده میشود.
هوش مصنوعی: از حسادت به قصر و افتخار آمدن او تعجب نکن، حتی اگر آسمان روی زمین و زمین در آسمان قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: جالب نیست اگر روزگار کهن بتواند به خاطر خوشحالی جوانان، شاد شود، زیرا این موضوع تحت تأثیر نظر بزرگترها و سرنوشت جوانان است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، از شدت خشم و قدرت تو در میدان نبرد، خون هزاران دجله به هر طرف جاری میشود.
هوش مصنوعی: یا اینکه صورت دشمن به لطف و زیبایی تو مانند رنگ زعفران زیبا و خندان باشد.
هوش مصنوعی: با حضور دلانگیز تو، هر گوشهای از باغ را که بخواهی تبدیل به بهشتی زیبا خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر از بیابان خشک و شورگرا عبور کنی، گل یاسمن در دل خارها میروید و اگر نگاه کنی، رنگ ارغوانی میگیرد.
هوش مصنوعی: یاقوت تو که نمایانگر قدرت عقل و روح است، زمانی که در سخن از گوهر مطرح میشود، به صورت رایگان در میآید.
هوش مصنوعی: توان و قدرت روحی و معنوی، مخصوص سخنوران و گوهرهای گرانبهاست. آیا تا به حال شنیدهاید که چگونه این قدرت روحی به وجود میآید؟
هوش مصنوعی: ستایش و یاد تو مانند زرهای در روز جنگ، برای دل محافظت کننده و سپری برای جان میشود.
هوش مصنوعی: بدخواه تو نمیتواند فقط از مادر زاده شود، زیرا تیر تو (یعنی تاثیر و تاثیرات تو) در دل او نیز نهفته است.
هوش مصنوعی: زمانی که با کمان و تیر درخشان پنهان میشوی، درست همانطور که از یک معدن شگفتانگیز میتوان بهرهبرداری کرد، زمین را به مرکز کمین خود تبدیل میکنی.
هوش مصنوعی: شاهی که بر تخت خلافت نشسته، ناگهان از غم و حسادت بدخواهانش مورد ضربه و آسیب قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: کسی که از شیرینی سخن برخوردار است، مانند کسی است که مزهی عسل را چشیده و از آن لذت برده. هر کسی که طعم سخن او را بچشد، به طور حتم لذت بیشتری خواهد برد.
هوش مصنوعی: وقتی که مرغی از قفس آزاد شده و در آشیانه خود پنهان میشود، دشمنش نیز به آرامی و بدون سر و صدا در گوشهای مخفی میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به تشریح قدرت و صفاتی میپردازد که یک مار دارد. در اینجا اشاره به این است که بعضی از مخلوقات، حتی کوچکتر و ضعیفتر از دیگران میتوانند خطرناکتر و قویتر ظاهر شوند. به عبارتی، هرچند که فردی ممکن است در ظاهر ضعیف به نظر برسد، اما در باطن میتواند ویژگیهای قدرتمندی داشته باشد که حتی بزرگترین و قویترینها را میتواند مورد تهدید قرار دهد. این موضوع به نوعی به تناقضها و چگونگی ارتباط میان قدرت و ضعف اشاره میکند.
هوش مصنوعی: از شدت ضربههای او، دشمنش مانند درختی شده است که در فصل پاییز، تحت تأثیر وزش باد خزان قرار گرفته و خشکیده است.
هوش مصنوعی: هیچ ظلم و ناعدالتی از آستین این شخص بیرون نیامد تا اینکه قدرت و منصب خلافت را به دست گرفت.
هوش مصنوعی: هر فردی که شایسته است، از طرف خداوند به مقام و جایگاهی مناسب دست پیدا میکند و به حق به بالاترین مقامها نائل میشود.
هوش مصنوعی: هر لحظه جهنم میگوید آیا کسی نیست که بر درد و عذابی که بر جسم دشمن من افزوده شود، بیفزاید.
هوش مصنوعی: به خود بگو که در جهنم، دشمنش همانند یزید بر او تسلط پیدا میکند و به تدریج با او هم سطح میشود.
هوش مصنوعی: این زمین که تو بر آن قدم گذاشتهای، بوی خوشی دارد و به خاطر آمدن تو در حال تکان خوردن و شادی است.
هوش مصنوعی: ای چرخ، کاخ تو همچون تار و توری است که عنکبوت میبافد و در واقع، این ساختمان هم در برابر قدرت خدا بسیار ناتوان و ضعیف است.
هوش مصنوعی: بر روی سقف کاخ تو، تارهایی که به سرعت از نور خورشید بافته شده، وجود ندارد. اگر نور مهر و ماه بر سقف کاخ تو نباشد، پس عنکبوت هم جایی برای بافتن تارهایش نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: زمانی که قلم بر روی کاغذ حرکت میکند، اینگونه به نظر میرسد که مانند سیاره عطارد در صورت فلکی ماهی مستقر شده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که سخنانت شیرین و دلچسب است، مانند شهدی خوشمزه و گوارا، و در عین حال، اگر چیزی خلاف میل تو بیاید، تلخی و سختی آن را به دیگران القا میکنی.
هوش مصنوعی: چینی را با خشم به کنار بینداز و راهی پیدا کن تا دشمنان از مقابلت دور شوند.
هوش مصنوعی: جودت به مرحلهای رسیده که مردم به خاطر ویژگیهای خوب تو، شکرگزاری از تو را در دعاهای خود مستحب میدانند.
هوش مصنوعی: تو مانند یوسف در زمان خود هستی و در عین حال زمانی که بر تو ظلم میشود، مانند یونس هستی که در دل ماهی گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: ای داستان فضایل تو بهترین داستانهاست و تو محور زیباییها و جاذبههای دلنواز هستی.
هوش مصنوعی: در خوشایند فهم، شکر کردن به خاطر تو هم به قلب و عقل نیرو میبخشد و هم به روح و جان قوت میدهد.
هوش مصنوعی: ستایش تو مانند ابریشم بافتی است که از شعرهای ناپسند به وجود آمده، همانند کرم ابریشم که از برگ توت، پارچهی زیبایی میسازد.
هوش مصنوعی: آشکار است که در واقعیت، دشمن تو بیاساس و بیپایه است و فقط تصور میکند که میتواند بر تو غلبه کند.
هوش مصنوعی: گویندگانی که در ستایش تو هستند، به دلیل شرم و ناتوانی در بیان احساساتشان، شاید تنها راهشان سکوت یا درمان دست و پا زدن در کلام باشد.
هوش مصنوعی: دشمن در میدان جنگ فریاد میزند درباره تو، زیرا در نزدیکی مرگ، روح کافر و جنگجوی او را میبیند.
هوش مصنوعی: آنچه تو را در دنیا با پرستش گران از جسم و جان خویش تربیت میکند، تا روز قیامت دیوانهکننده و بیخودکننده است.
هوش مصنوعی: خداوندا، در زندگی هیچکس را نگذار که پایان خوشبختی تو را ببیند، جز آنکه کسی که همیشه زنده است.
هوش مصنوعی: ای شاه، جایگاه تو بر تخت خوشبختی باشد و از خنجر تو، دشمنان مانند جسدی بیجان و تکهتکه شوند.
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که در زیر ابرهای تیره، اسبی سوارکار و تنها به راه خواهد رفت.
هوش مصنوعی: وقتی ابرهای تیرهای مانند قیر بر آسمان میپوشند، شمشیرها چنان درخشان و سریع مانند رعد و برق به چشم میآیند که همواره از میان این تاریکی نمایان میشوند.
هوش مصنوعی: از هر کس که مشکلی دارد، هزار زخم و درد پیدا میشود؛ یعنی هر فردی به خاطر ترس و نگرانیهایش، با دردها و زخمهای زیادی روبهرو است.
هوش مصنوعی: از ترس آنها، به آرامی و به دور از چشم، هزاران دعا بر لبهایشان نقش بسته است و از درد و جراحتهایشان، صدها هزار گلایه و ناله در بدنشان شکوفا شده است.
هوش مصنوعی: سایههایی که در آسمان به وجود میآیند، بر فراز آبی آسمان نمایان میشوند و دودها در بالای قوس آسمانی به وضوح دیده میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی دلها بر اثر اندوه و غم داغ میشوند، لبها به خاطر وزش باد سرد، همچون یخ سرد و بیاحساس میگردند.
هوش مصنوعی: به هر سو، چندین هزار تیر از سوی کودکان کوچک به سمت سالخوردگان پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: در اثر ترس و عظمت جنگ، افرادی که در این میدان قرار دارند، به شکل قابل توجهی پیر و فرسوده میشوند.
هوش مصنوعی: زمانی که زمین به دور خود میچرخد، مانند قرعهای که در دست فالگیر است و در هر سو، دستان بریدهای وجود دارد که زوجها در یک سمت و فردها در سمتی دیگر قرار دارند.
هوش مصنوعی: از آب خنجر تو که وسیلهای برای مبارزه است، در یک لحظه میتواند همه چیز را آرام کند و شور و داغی نبرد را خاموش کند.
هوش مصنوعی: باد خنکی همچون گرز، با قدرتی که دارد، میتواند برای دشمنان کاری کند شبیه به آنچه که طوفان شدید با قوم عاد انجام داد.
هوش مصنوعی: دشمنت انسان نیست، اما مانند فرشتگان از او میترسند و به خاطر ترس از تو، خواب و خوراک بر او حرام شده است.
هوش مصنوعی: اگر حسود را از ریشه برکنی، همچون چوب خاردار بر سر آسمان کوبیده میشوی و صدا به گوش کر آسمان میرسانی.
هوش مصنوعی: اگر دارویی از مو تهیه شود، با آن میتوان آنها را به پیروزی رساند، به طوری که موهای تو تبدیل به پرچمی میشوند که بر روی دشمن مانند طلایی میدرخشد و او را زودتر خوار و زرد میکند.
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که وقتی مردم به قدرت و زیبایی تو نگاه میکنند، همه به مانند ستارههایی که در آسمان میدرخشند، حیران میشوند و به وجود تو احترام میگذارند. مانند دو کعبه که در حرم قرار دارند و مورد توجه همگان هستند، تو نیز مرکز توجه و محبت دیگران خواهی بود.
هوش مصنوعی: ای تیغ تو همچون آب در نای دشمنان، خون را به راهی میسُراند که مانند آب نیل در گلوی بیمعناگران قبطی است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، بر چهرهات در روزگار موفقیت، شادابی و خوشحالی باشد، همانطور که زلف محبوب، عمرت نیز طولانی و با برکت باد.
هوش مصنوعی: هر کسی که مثل پروانه به دور تو نگردد، سرنوشتش مانند شمع خواهد بود؛ در حال گریه و سوز و گداز.
هوش مصنوعی: نظر تو، که به نوعی به کافران مربوط میشود، تمام جهان برای اوست. جز اینکه او به هیچکس نیاز ندارد و همیشه بینیاز است.
هوش مصنوعی: زیبایی و برجستگی موهای تو مانند تاج و نشان شاهانه است و امیدوارم که دشمنان نیز به اندازه تو سربلند و سرفراز باشند.
هوش مصنوعی: انتهاى روزگار تو، محمود و نیکو باشد و دشمن تو، از ترس و هیبت تو، مانند موی ایاز باشد.
هوش مصنوعی: این بیت دربارهی احتیاط و دوری از خطرات است. شاعر به نوعی به این نکته اشاره میکند که مانند فردی که از خطرات ناشی از بیماری خود آگاه است، باید از چیزهایی که ممکن است به او آسیب بزند، دوری کند. در اینجا، اشاره به تیغی دارد که میتواند نمایانگر مشکلات یا دشمنان باشد. بنابراین، باید با دقت و احتیاط عمل کرد تا از آسیبها در امان بمانیم.
هوش مصنوعی: اگر دشمن بخواهد به هر دلیلی به شرافت و مقام تو آسیب بزند، باید بداند که هزاران مشکل و فتنه بر سر راهش خواهد بود.
هوش مصنوعی: وجود تو چنان درخشان است که تاریکی دنیای مادی، روشنتر از زیبایی و جلوهٔ بتهای زیبا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از بین ستارهها بیرون میآید، مشخص میشود که تو در مقایسه با پادشاهان دنیا، چه جایگاه ویژهای داری.
هوش مصنوعی: زمانی که شرابخور به وجد میآید و نشئه میشود، نیزه تو از خون دشمن به اهتزاز درمیآید و به جنبش درمیآید.
هوش مصنوعی: به خاطر حملهٔ تو، سپاه اعراب و شاهان ترک در هم ریخته و ویران شدهاند، چرا که تو مانند یک سوارکار شجاع و توانا به میدان آمدهای.
هوش مصنوعی: در دام دشمنان، موقعیت تو را نگه میدارند و آسمان در برابر این وضعیت ناتوانتر از پرندهای است که در چنگال باد گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: بنابراین، پس از دعای تو، میخواهم داستان را به پایان برسانم و این پایان را به پیامبر آخرالزمان نسبت دهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.