دمل درآمد آن سره یار مرا به . . . ون
من بودمش بداروی آندرد رهنمون
جائی گرفت با خطر آن بی خطر سکن
سکنی فکند و کرد در آن جایگه سکون
بیمار گشت یار نگارین من ز درد
چون زعفرانش گشت رخ لاله گون
نیزم قرار و طاقت آن درد دل نماند
پیراهن صبوری کردم ز تن برون
گفتم چه چاره سازم ای دلربای من
کز درد و رنج تو دل من گشت پر زخون
گفتا ز من برو تو بسوی طبیب شهر
وز وی بیار مرهم شنگرف و داخلون
رفتم سوی طبیب و بیاوردم آنچه گفت
بر . . . ون او نهادم و او خفت سرنگون
بد ساعتی که ناله و فریاد برکشید
آه از بلای دارد و شد درد من فزون
گفتم که داروئیست مراو هلاهلی است
دیدنش بس گران و نهادنش بس زبون
معجون کاف و نونی گویند مرو را
آمیخته علاجش از بهر کاف و نون
گفت ار گران بود چو هلاهل بود رواست
با من هر آنچه خواهی کردن بکن کنون
شادان شدم چو از وی دستور یافتم
وندر فتاد باد ببوق من اندرون
. . . ونی بگونه چون گل سوری و یاسمن
چون برف قطره قطره بر او برچکید خون
در نیمشی بپیش من آن . . . ون گشاده کرد
تا سقف خانه نور برآمد ستون ستون
بسپوختم و را بحکمت و گفتم که پایدار
تا من ز باد بوق رهم تو ز درد . . . ون
این بد علاج داروی دمل که گفتمت
گر بخردی مدار تو قول مرا زبون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر با بیان احساسات خود، از درد و رنجی که از بیماری یارش به دل دارد، سخن میگوید. یارش بیمار شده و چهرهاش مانند زعفران تغییر کرده است. شاعر صبرش را از دست میدهد و به دنبال درمانی برای درد دلش میگردد. به طبیب شهر مراجعه میکند و دارویی میآورد که امیدواریش را برای بهبود یارش بیشتر میکند. پس از استفاده از دارو، نور و شادی به خانهاش بازمیگردد و شاعر از حکمت و تاثیر دارو بر یارش مینویسد. در انتها، او بر اهمیت خرد و حکمت در درمان بیماری تاکید دارد.
هوش مصنوعی: دمل درد و رنجی است که به خاطر عشق و علاقه به معشوق به انسان وارد میشود و این احساس میتواند بهطور عمیقی دل و جان فرد را تحت تأثیر قرار دهد. در اینجا شاعر حس میکند که دردی که از جدایی یا دوری یار به او رسیده، به نوعی دردسر و مشقت است که با عشق و محبت و امید به وصال یار همراه است. عشق به یار باعث میشود تا این درد قابل تحملتر به نظر برسد.
هوش مصنوعی: در مکانی که به نظر بیخطر میرسد، خطرهایی پنهان وجود دارد. او در آنجا ساکن شد و آرامش پیدا کرد، در حالی که ممکن است تهدیداتی در کمین باشد.
هوش مصنوعی: عزیز من به دلیل درد و رنج، بیمار شد و چهرهاش مانند زعفران، سرخی و زیبایی خاصی پیدا کرد که شبیه به گل لاله شده است.
هوش مصنوعی: دیگر آرام و تاب طاقت آن درد دل را ندارم، پس لباس صبوری را از تن بیرون آوردهام.
هوش مصنوعی: به تو گفتم چه راه حلی پیدا کنم ای محبوب من، زیرا درد و رنج تو باعث شده دل من پر شود از خون.
هوش مصنوعی: او به من گفت که به سوی پزشک شهر برو و از او داروی شنگرف و داروی مربوط به دردها را بیاور.
هوش مصنوعی: به پزشک مراجعه کردم و آنچه او گفته بود را به همراه داشتم. سپس همه را طبق نظر او ترتیب دادم و او در حالت خواب قرار گرفت.
هوش مصنوعی: در ساعتی ناخوشایند، وقتی که فریادی بلند شد و از دل بلای سختی نالهای برخاست، درد و رنج من بیشتر شد.
هوش مصنوعی: من گفتم که او درمانی برای من است، اما دیدن او بسیار دشوار و درخواست او بسیار سخت است.
هوش مصنوعی: دارویی که از ترکیب دو حرف "ک" و "ن" به وجود آمده را مرو نامیدهاند، و این معجون درمانی برای هر دو حرف "ک" و "ن" است.
هوش مصنوعی: اگرچه وضع من دشوار است و به سختی به سر میبرم، اما هر کاری که بخواهی با من بکن؛ حالا که اینگونه است، دیگر اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: من وقتی از او دستور گرفتم خوشحال شدم و در آن لحظه باد به صدای بوق من وزید.
هوش مصنوعی: مانند گل سرخ و یاسمن، خونش مانند برف به آرامی و به تدریج بر او چکیده است.
هوش مصنوعی: در نیمه شب، آن شخص به نزد من آمد و وقتی در را گشود، نور مانند ستونی از سقف خانه برآمد و فضا را روشن کرد.
هوش مصنوعی: من به حکمت آموزش دادم و به او گفتم که در پایداری و استقامت باش، تا زمانی که من تحت تأثیر بادها و تغییرات قرار بگیرم، تو از درد و رنج دور بمانی.
هوش مصنوعی: اگر میخواستی به درستی به حرفهایم گوش کنی، در مورد درمان این زخم بد، قول من را به خاطر بسپار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مر تورا گرفته بت خوش زبان زبون،
تو خوش بدو سپرده دل مهربان ربون
اندر حریم می نکند جان تو قرار
تا ناوری دل از حرم دلبران برون
برگیر دل ز بلخ و بنه تن ز بهر دین
[...]
این کودکان تنگ قبای فراخ . . . ن
کردند . . . ایرو کیسه ما هر دو سرنگون
از بسکه . . . ایرو کیسه ما سیم و آب داد
نی سیم از آن برآیدنی آب ازین برون
آنجا که سیم بود، در او ماند باد پاک
[...]
اندیشه را به چون و چرا در بریز خون
کم کن براه ایزد بی چون «چرا و چون »
تا بر کنار حسن نشست ابرویت چو نون
دارم چو واو غرقه دلی در میان خون
خون دلم ز دیده برون شد ز آرزوت
آری ز دیده هر چه شد از دل شود برون
با مشکبار سلسله زلف پر خمت
[...]
ما را دلیست چو ساغر گرفته خون
چشمی چنان که شیشهٔ می گشته سرنگون
بنشسته است نقش تو چون در خیال من
از زلف همچو جیم و خم ابرویِ چو نون
گر آه دل چو تیشهٔ فرهاد برکشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.