گنجور

 
۱
۲
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷

 

خاک شدم در تو را آب رخم چرا بری

داشتمت به خون دل خون دلم چرا خوری

از سر غیرت هوا چشم ز خلق دوختم

پردهٔ روی تو شدم پردهٔ من چرا دری

وصل تو را به جان و دل می‌خرم و نمی‌دهی

[...]

۷ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰

 

ای رخ نورپاش تو پیشه گرفته دلبری

رونق آفتاب شد زان رخ هم‌چو مشتری

ماهی و چون عیان شوی شمع هزار مجلسی

سروی و چون روان شوی شور هزار لشکری

طرهٔ تو به رغم من چون شب من به تیرگی

[...]

۱۰ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۱ - در مدح فخر الدین ابوالفتح منوچهر شروان‌شاه

 

صبح‌دم آب خضر نوش از لب جام گوهری

کز ظلمات بحر جست آینهٔ سکندری

شاهد طارم فلک رست ز دیو هفت سر

ریخت به هر دریچه‌ای آقچه زر شش سری

غالیه‌سای آسمان سود بر آتشین صدف

[...]

۲۸ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۲ - مطلع دوم

 

ناگذران دل توئی کز طرب آشناتری

خاک توام به خشک جان تا به لب آتش تری

خانهٔ دل به چار حد وقف غم تو کرده‌ام

حد وفا همین بود، جور ز حد چه می‌بری

بر سر آتش هوا دیگ هوس همی‌پزم

[...]

۸ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۳ - مطلع سوم

 

دوش که صبح چاک زد صدرهٔ چرخ عنبری

خضر درآمد از درم صبح‌وش از منوری

شعبهٔ برق و روز نو، غرتش از مبارکی

قلهٔ برف و صبح‌دم، شیبتش از معطری

بیضهٔ مهر احمدی، جبهتش از گشادگی

[...]

۱۴ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۴ - مطلع چهارم

 

موکب شاه اختران، رفت به کاخ مشتری

شش مهه داده ده نهش، قصر دوازده دری

قعدهٔ نقره خنگ روز آمده در جنیبتش

ادهم شب فکنده سم، کندرو از مشمری

یافت نگین گم شده در بر ماهیی چو جم

[...]

۵۵ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۵ - در مدح ابوالمظفر جلال الدین شروان‌شاه اخستان

 

پیش که صبح بر درد شقهٔ چتر عنبری

خیز مگر به برق می برقع صبح بر دری

پیش که غمزه زن شود چشم ستارهٔ سحر

بر صدف فلک رسان خندهٔ جام گوهری

برکش میخ غم ز دل پیش که صبح برکشد

[...]

۵۷ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۶ - مطلع دوم

 

ماه به ماه می‌کند شاه فلک کدیوری

عالم ناقه برده را، توشه دهد توانگری

مائده سازد از بره، بر صفت توانگران

برزگری کند به گاو، از قبل کدیوری

موسی و سامری شود گاو و بره بپرورد

[...]

۶۴ بیت
خاقانی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۴

 

هر طربی که در جهان گشت ندیم کهتری

می‌برمد از او دلم چون دل تو ز مقذری

هر هنری و هر رهی کان برسد به ابلهی

نیست به پیش همتم زو طربی و مفخری

گر شکر است عسکری چون برسد به هر دهن

[...]

۴۶ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۸

 

باز چه شد تو را دلا باز چه مکر اندری

یک نفسی چو بازی و یک نفسی کبوتری

همچو دعای صالحان دی سوی اوج می‌شدی

باز چو نور اختران سوی حضیض می‌پری

کشت مرا به جان تو حیله و داستان تو

[...]

۱۶ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۹

 

پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری

بی ز وجود وز عدم باز شدم یکی دری

بی‌مه و سال سال‌ها روح زده‌ست بال‌ها

نقطه روح لم یزل پاک روی قلندری

آتش عشق لامکان سوخته پاک جسم و جان

[...]

۷ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۰

 

ای دل بی‌قرار من راست بگو چه گوهری

آتشیی تو آبیی آدمیی تو یا پری

از چه طرف رسیده‌ای وز چه غذا چریده‌ای

سوی فنا چه دیده‌ای سوی فنا چه می‌پری

بیخ مرا چه می‌کنی قصد فنا چه می‌کنی

[...]

۱۱ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۹

 

گر ز تو بوسه ای خرد صد مه و مهر و مشتری

تا نفروشی ای صنم کز مه و مهر خوشتری

ور دو هزار جان و دل بر در تو وطن کند

در مگشای ای صنم کز دل و جان تو برتری

آینه کیست تا تو را در دل خویش جا دهد

[...]

۷ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۰

 

ساقی جان فزای من بهر خدا ز کوثری

در سر مست من فکن جام شراب احمری

بحر کرم توی مرا از کف خود بده نوا

باغ ارم توی مها بر بر من بزن بری

ای به زمین ز آسمان آمده چون فرشته‌ای

[...]

۹ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۱

 

جمع مکن تو برف را بر خود تا که نفسری

برف تو بفسراندت گر تو تنور آذری

آنک نجوشد او به خود جوش تو را تبه کند

و آنک ندارد آذری ناید از او برادری

فربهیش به دست جو غره مشو به پشم او

[...]

۴ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » هجدهم

 

چونک ز آسمان رسد تاج و سریر و مهتری

به که سفر کنی دلا، رخت به آسمان بری

بین همه بحریان به کف گوهر خویش یافته

تو به میان جزر و مد در چه شمار اندری؟

هین هله، گاو مرده را شیر مخوان و سر منه

[...]

۱۵ بیت
مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹

 

دانمت آستین چرا پیش جمال می‌بری

رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری

معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر

کبر رها نمی‌کند کز پس و پیش بنگری

آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم

[...]

۱۰ بیت
سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲

 

روی گشاده ای صنم طاقت خلق می‌بری

چون پس پرده می‌روی پرده صبر می‌دری

حور بهشت خوانمت ماه تمام گویمت

کآدمیی ندیده‌ام چون تو پری به دلبری

آینه را تو داده‌ای پرتو روی خویشتن

[...]

۹ بیت
سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۵

 

گر برود به هر قدم در ره دیدنت سری

من نه حریف رفتنم از در تو به هر دری

تا نکند وفای تو در دل من تغیری

چشم نمی‌کنم به خود تا چه رسد به دیگری

خود نبود و گر بود تا به قیامت آزری

[...]

۱۰ بیت
سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠٣

 

ای نفس سپیده دم جان دهمت بخدمتی

گر بجناب حضرت آصف عهد بگذری

بحر سحائب کرم کان مواهب نعم

مهر سپر مهتری اختر برج سروری

خواجه عماد ملک و دین آنکه بکلک درفشان

[...]

۱۰ بیت
ابن یمین
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۳۵