گنجور

 
مولانا

باز چه شد تو را دلا باز چه مکر اندری

یک نفسی چو بازی و یک نفسی کبوتری

همچو دعای صالحان دی سوی اوج می‌شدی

باز چو نور اختران سوی حضیض می‌پری

کشت مرا به جان تو حیله و داستان تو

سیل تو می‌کشد مرا تا به کجام می‌بری

از رحموت گشته‌ای در رهبوت رفته‌ای

تا دم مهر نشنوی تا سوی دوست ننگری

گر سبکی کند دلم خنده زنی که هین بپر

چونک به خود فروروم طعنه زنی که لنگری

خنده کنم تو گوییم چون سر پخته خنده زن

گریه کنم تو گوییم چون بن کوزه می‌گری

ترک توی ز هندوان چهره ترک کم طلب

ز آنک نداد هند را صورت ترک تنگری

خنده نصیب ماه شد گریه نصیب ابر شد

بخت بداد خاک را تابش زر جعفری

حسن ز دلبران طلب درد ز عاشقان طلب

چهره زرد جو ز من وز رخ خویش احمری

من چو کمینه بنده‌ام خاک شوم ستم کشم

تو ملکی و زیبدت سرکشی و ستمگری

مست و خوشم کن آنگهی رقص و خوشی طلب ز من

در دهنم بنه شکر چون ترشی نمی‌خوری

دیگ توام خوشی دهم چونک ابای خوش پزی

ور ترشی پزی ز من هم ترشی برآوری

دیو شود فرشته‌ای چون نگری در او تو خوش

ای پرییی که از رخت بوی نمی‌برد پری

سحر چرا حرام شد ز آنک به عهد حسن تو

حیف بود که هر خسی لاف زند ز ساحری

ای دل چون عتاب و غم هست نشان مهر او

ترک عتاب اگر کند دانک بود ز تو بری

ای تبریز شمس دین خسرو شمس مشرقت

پرتو نور آن سری عاریتی است ای سری

 
 
 
خاقانی

خاک شدم در تو را آب رخم چرا بری

داشتمت به خون دل خون دلم چرا خوری

از سر غیرت هوا چشم ز خلق دوختم

پردهٔ روی تو شدم پردهٔ من چرا دری

وصل تو را به جان و دل می‌خرم و نمی‌دهی

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
مولانا

هر طربی که در جهان گشت ندیم کهتری

می‌برمد از او دلم چون دل تو ز مقذری

هر هنری و هر رهی کان برسد به ابلهی

نیست به پیش همتم زو طربی و مفخری

گر شکر است عسکری چون برسد به هر دهن

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

دانمت آستین چرا پیش جمال می‌بری

رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری

معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر

کبر رها نمی‌کند کز پس و پیش بنگری

آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
ابن یمین

ای نفس سپیده دم جان دهمت بخدمتی

گر بجناب حضرت آصف عهد بگذری

بحر سحائب کرم کان مواهب نعم

مهر سپر مهتری اختر برج سروری

خواجه عماد ملک و دین آنکه بکلک درفشان

[...]

آذر بیگدلی

پیش که شاه اختران، تیغ کشد به لشکری؛

خیز مگر به برق می، برقع صبح بردری

پیش که صبح از طرب، خنده کند به زیر لب؛

خیز که در وداع شب، جام به گریه آوری

پیش که پرتو افگند، مهر به دشت خاوران؛

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه