گر ز تو بوسه ای خرد صد مه و مهر و مشتری
تا نفروشی ای صنم کز مه و مهر خوشتری
ور دو هزار جان و دل بر در تو وطن کند
در مگشای ای صنم کز دل و جان تو برتری
آینه کیست تا تو را در دل خویش جا دهد
ای صنما به جان تو کاینه در بننگری
دست مده تو چرخ را تا که به پیش اسب او
غاشیه تو را کشد بر سر خود به چاکری
دولت سنگ پارهای گرچه بیافت چارهای
در تن خویش بنگرد بیند وصف گوهری
ای دل باز شکل من جانب دست عشق او
با پر عشق او بپر چند به پر خود پری
در پی شاه شمس دین تا تبریز میدوان
لشکر عشق با وی است رو که تو هم ز لشکری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر از عشق و جذابیت محبوب خود سخن میگوید. او بیان میکند که حتی یک بوسه از محبوبش میتواند برتری داشته باشد بر تمامی زیباییها و ستارهها. شاعر به محبوبش میفهماند که نباید ارزش خود را کم کند و از او میخواهد که در دلهای دیگران جایی نگیرد. او همچنین به معشوقش توصیه میکند که به دنیا و زیباییهای آن وابسته نشود و به عشق وفادار بماند. در ادامه، شاعر از کمال عشق و آرزوی وصال میگوید و به عشق به عنوان لشکری اشاره میکند که او را به دنبال محبوب میکشاند. در نهایت، شاعر به عشق خود میبالد و او را همچون ستارهای درخشان توصیف میکند.
هوش مصنوعی: اگر یک بوسه کوچک از تو بگیرم، ارزشش به اندازه صد ماه و ستاره و سیاره است. پس ای محبوب، آن را نفروش، چرا که تو زیباتر از این ماه و ستارهها هستی.
هوش مصنوعی: اگر دو هزار جان و دل هم در درگاه تو زندگی کنند، آن را نپذیر ای جانان؛ چون تو از دل و جان من بالاتر هستی.
هوش مصنوعی: آینه کسی است که بتواند تو را در دلش نگه دارد. ای محبوب، اگر به جان تو نگاه کنی، میبینی که من در دلم تو را جای دادهام.
هوش مصنوعی: دستت را به چرخ زندگی نده، چون او تو را به دنبال خود میکشد و میخواهد تو را خدمتکار خود قرار دهد.
هوش مصنوعی: اگرچه سنگ پارهای از بلندی بیفتد، در خود بنگرد و ببیند که چه چیزی از ارزش و زیبایی درون خود دارد.
هوش مصنوعی: ای دل، دوباره به یاد من بیاور که با عشق او و به خاطر عشق او، با پر عشق او پرواز کن و چندین بار به سمت او برو، به پر خودت هم تو را بال و پر بده.
هوش مصنوعی: لشکر عشق به دنبال شاه شمس دین به سمت تبریز در حرکت است، و تو نیز جزو این لشکر هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاک شدم در تو را آب رخم چرا بری
داشتمت به خون دل خون دلم چرا خوری
از سر غیرت هوا چشم ز خلق دوختم
پردهٔ روی تو شدم پردهٔ من چرا دری
وصل تو را به جان و دل میخرم و نمیدهی
[...]
هر طربی که در جهان گشت ندیم کهتری
میبرمد از او دلم چون دل تو ز مقذری
هر هنری و هر رهی کان برسد به ابلهی
نیست به پیش همتم زو طربی و مفخری
گر شکر است عسکری چون برسد به هر دهن
[...]
دانمت آستین چرا پیش جمال میبری
رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری
معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر
کبر رها نمیکند کز پس و پیش بنگری
آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم
[...]
ای نفس سپیده دم جان دهمت بخدمتی
گر بجناب حضرت آصف عهد بگذری
بحر سحائب کرم کان مواهب نعم
مهر سپر مهتری اختر برج سروری
خواجه عماد ملک و دین آنکه بکلک درفشان
[...]
پیش که شاه اختران، تیغ کشد به لشکری؛
خیز مگر به برق می، برقع صبح بردری
پیش که صبح از طرب، خنده کند به زیر لب؛
خیز که در وداع شب، جام به گریه آوری
پیش که پرتو افگند، مهر به دشت خاوران؛
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.