خاک شدم در تو را آب رخم چرا بری
داشتمت به خون دل خون دلم چرا خوری
از سر غیرت هوا چشم ز خلق دوختم
پردهٔ روی تو شدم پردهٔ من چرا دری
وصل تو را به جان و دل میخرم و نمیدهی
بیش مکن مضایقه زانکه رسید مشتری
گه به زبان مادگان عشوهٔ خوش همی دهی
گه به شگرفی و تری هوش مرا همی بری
عشق تو را نواله شد گاه دل و گهی جگر
لاغر از آن نمیشود چون برهٔ دو مادری
کیسه هنوز فربه است از تو از آن قوی دلم
چاره چه خاقانی اگر کیسه رسد به لاغری
گرچه به موضع لقب مفتعلن دوباره شد
بحر ز قاعده نشد تا تو بهانه ناوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عمیقترین احساسات خود در مورد عشق و دلبستگی صحبت میکند. او از درد و رنجی که به خاطر عشق تجربه کرده است میگوید و به نوعی گلهگذاری میکند که چرا محبوبش به او توجه کافی نمیکند. او به تضادهایی که در عشق وجود دارد اشاره میکند؛ از شوق و اشتیاق تا ناامیدی و حسرت. شاعر همچنین از غیرت و تلاش خود در راه عشق سخن میگوید و بیان میکند که با وجود تمام رنجها، هنوز عشق او پایدار است. در نهایت، او به شرایط داخلی خود و نوسانات عاطفیاش اشاره میکند و از وضعیت خودش در این عشق مینویسد.
هوش مصنوعی: به خاک تبدیل شدم به خاطر تو، حالا چرا آب تو را بریزم؟ دارم با خون دل تو را میپرورانم، اما چرا تو از خون دلم بهرهبرداری میکنی؟
هوش مصنوعی: به خاطر غیرت و تعصب، به دیگران نگاه نکردم و تمام توجهام به تو بود. حالا اینکه من شدهام پوشش و پردهای برای تو، چرا باید من مورد انتقاد قرار بگیرم؟
هوش مصنوعی: من عشق وصالت را با جان و دل میخرم و تو نمیدهی. پس بیشتر از این خود را محدود نکن، زیرا مشتری به پایان کار رسیده است.
هوش مصنوعی: گاهی با لحن دلانگیز و صاف، محبت و جذبه نشان میدهی و گاهی با رفتار کنجکاوانه و شیرین، هوش و حواسم را به خود جلب میکنی.
هوش مصنوعی: عشق تو گاه دل مرا میخورد و گاه جگرم را، اما از این حالتی که دارم، هیچ چیز نمیتواند کم کند مانند برهای که از دو مادر شیر مینوشد.
هوش مصنوعی: کیسه هنوز پر و پررونق است، اما دل من از تو هنوز نیرومند است. چه باید بکنم، خاقانی، اگر کیسه به کم شدن برسد؟
هوش مصنوعی: اگرچه در موقعیتی که به آن لقب «مفتعلن» داده شده، بار دیگر وضعیت به قاعدهاش بازگشته است، اما با این حال، تو هنوز بهانهای برای عدم حضور داری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای رخ نورپاش تو پیشه گرفته دلبری
رونق آفتاب شد زان رخ همچو مشتری
ماهی و چون عیان شوی شمع هزار مجلسی
سروی و چون روان شوی شور هزار لشکری
طرهٔ تو به رغم من چون شب من به تیرگی
[...]
هر طربی که در جهان گشت ندیم کهتری
میبرمد از او دلم چون دل تو ز مقذری
هر هنری و هر رهی کان برسد به ابلهی
نیست به پیش همتم زو طربی و مفخری
گر شکر است عسکری چون برسد به هر دهن
[...]
دانمت آستین چرا پیش جمال میبری
رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری
معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر
کبر رها نمیکند کز پس و پیش بنگری
آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم
[...]
ای نفس سپیده دم جان دهمت بخدمتی
گر بجناب حضرت آصف عهد بگذری
بحر سحائب کرم کان مواهب نعم
مهر سپر مهتری اختر برج سروری
خواجه عماد ملک و دین آنکه بکلک درفشان
[...]
پیش که شاه اختران، تیغ کشد به لشکری؛
خیز مگر به برق می، برقع صبح بردری
پیش که صبح از طرب، خنده کند به زیر لب؛
خیز که در وداع شب، جام به گریه آوری
پیش که پرتو افگند، مهر به دشت خاوران؛
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.