ناگذران دل توئی کز طرب آشناتری
خاک توام به خشک جان تا به لب آتش تری
خانهٔ دل به چار حد وقف غم تو کردهام
حد وفا همین بود، جور ز حد چه میبری
بر سر آتش هوا دیگ هوس همیپزم
گرچه به کاسهٔ سرم بر سرم آب میخوری
مایهٔ عمر جو به جو با تو دو نیمه میکنم
جوجوم از چه میکنی چیست بهانه بی زری
بر دل من نشان غم ماند چو داغ گاز ران
تا تو ز نیل رنگرز بر گل تر نشان گری
نور توییّ و سایه من، چون گل و ابر از آن کنند
چشم تو و سرشک من، رنگرزی و گازری
بر دل خاقانی اگر داغ جفا نهی چه شد
او ز سکان کیست خود تا بردت به داوری
از تو بهر تهی دوی دولت وصل کی رسد
خاصه که چون بقا و عز خاص شه مظفری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و غم عشق خود سخن میگوید. او به محبوبش اشاره میکند و میگوید که دلش سرشار از غم و دلتنگی برای اوست. شاعر خودش را به خاکی تشبیه میکند که به دور آتش عشق میگردد و نشان میدهد که چگونه زندگیاش تحت تأثیر این عشق قرار دارد.
شاعر از عواطف و احساسات شدیدش میگوید و به وجود محبوبش مثل نوری اشاره میکند که سایهاش را بر دل او میافکند. همچنین به عدم قدرتش در غلبه بر احساساتش و عمق درد و غمش اشاره میکند. در نهایت، او به وضعیت ناامیدانهاش و انتظار برای وصال محبوب اشاره میکند و بر عجز خود در برابر معشوق تأکید میورزد.
هوش مصنوعی: دل تو از شادمانی آشناست، و من همچون خاکی هستم که به زندگی خشک و خستهام ادامه میدهم، تا جایی که به مرز آتش و حرارت برسم.
هوش مصنوعی: من دلم را به چهار دیوار غم تو اختصاص دادهام، همین وفاداری بود. حالا چرا از این دیوارها میگذری و مرا دچار زحمت میکنی؟
هوش مصنوعی: من در دل آتش آرزوهایم مشغول پختن طعمهای دلخواه هستم، حتی اگر در این مسیر، مشکلات و چالشها بر سرم بریزد.
هوش مصنوعی: من عمر خود را به دو بخش تقسیم کردهام، یکی با تو و دیگری برای خودم. از تو میپرسم که دلیل و بهانهات برای این جدایی چیست؟
هوش مصنوعی: در دل من نشانهای از غم باقی مانده است که مانند داغی سوزان است. تا زمانی که تو از رنگ نیل، بر گل تازه نشانی از گریه و ناراحتی بر جا بگذاری.
هوش مصنوعی: تو مثل نوری هستی و من به مانند سایهای که زیر آن زندگی میکنم. چشمان تو مثل ابر و اشکهای من مانند رنگی هستند که به زندگیام میدهند.
هوش مصنوعی: اگر بر دل خاقانی بدی و زخم بگذاری، او چه کار از دستش برمیآید؟ آیا میتواند خودش را از چنگال مشکلات رها کند و به قضاوت برساند؟
هوش مصنوعی: این شعر به حسرت و آرزوی وصال معشوق اشاره دارد. گویا شاعر از نرسیدن به این وصال نگران است و میگوید که رسیدن به این خوشبختی و عظمت، به شدت دشوار و بعید به نظر میرسد. احساسات شدید و اشتیاقی که در این بیت موج میزند، نشاندهنده اهمیت و ارزش عشق و وصال در زندگی شاعر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاک شدم در تو را آب رخم چرا بری
داشتمت به خون دل خون دلم چرا خوری
از سر غیرت هوا چشم ز خلق دوختم
پردهٔ روی تو شدم پردهٔ من چرا دری
وصل تو را به جان و دل میخرم و نمیدهی
[...]
هر طربی که در جهان گشت ندیم کهتری
میبرمد از او دلم چون دل تو ز مقذری
هر هنری و هر رهی کان برسد به ابلهی
نیست به پیش همتم زو طربی و مفخری
گر شکر است عسکری چون برسد به هر دهن
[...]
دانمت آستین چرا پیش جمال میبری
رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری
معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر
کبر رها نمیکند کز پس و پیش بنگری
آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم
[...]
ای نفس سپیده دم جان دهمت بخدمتی
گر بجناب حضرت آصف عهد بگذری
بحر سحائب کرم کان مواهب نعم
مهر سپر مهتری اختر برج سروری
خواجه عماد ملک و دین آنکه بکلک درفشان
[...]
پیش که شاه اختران، تیغ کشد به لشکری؛
خیز مگر به برق می، برقع صبح بردری
پیش که صبح از طرب، خنده کند به زیر لب؛
خیز که در وداع شب، جام به گریه آوری
پیش که پرتو افگند، مهر به دشت خاوران؛
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.