نامه رسید زان جهان بهر مراجعت برم
عزم رجوع میکنم، رخت به چرخ میبرم
گفت که: « ارجعی » شنو، باز به شهر خویش رو
گفتم: « تا بیامدم، دلشده و مسافرم
آن چمن و شکرستان، هیچ نرفت از دلم
من بدرونه واصلم، من به حظیره حاظرم
چون به سباغ طیر تو اوج هوا مخوف شد
بسته شدست راه من، زانک به تن کبوترم
گفت: « ازین تو غم مخور، ایمن و شادمان بپر
زانک رفیق امن شد جان کبوتر حرم
هرکه برات حفظ ما دارد در زه قبا
در بر و بحر اگر رود باشد راد و محترم
نوح میان دشمنان بود هزار سال خوش
عصمت ماش بد به کف غالب بود لاجرم
چند هزار همچو او بندهٔ خاص پاک خو
هردم میرسیدشان بار و خفیر از درم »
گفت کلیم: « زاب من غم نخورم که من درم»
گفت: « خلیل ز آتشش غم نخورم که من زرم »
گفت: « مسیح مرده را زنده کنم به نام او
اکمه را بصر دهم، جانب طب به ننگرم »
گفت محمد امین : « من به اشارت مبین
بر قمر فلک زنم، کز قمران من اقمرم »
صورت را برون کنم پیش شهنشهی روم
کز تف او منورم، وز کف او مصورم
چون بروم برادرا هیچ مگو که نیست شد
در صف روح حاضرم، گر بر تو مسترم
نام خوشم درین جهان باشد چون صبا وزان
بوی خوشش عبرفشان زانک به جان معنبرم
ساکن گلشن و چمن پیش خوشان همچو من
وارهم از چه و رسن زانک برون چنبرم
بس کن و بحث این سخن در ترجیع بازگو
گرچه به پیش مستمع دارد هر سخن دورو
چونک ز آسمان رسد تاج و سریر و مهتری
به که سفر کنی دلا، رخت به آسمان بری
بین همه بحریان به کف گوهر خویش یافته
تو به میان جزر و مد در چه شمار اندری؟
هین هله، گاو مرده را شیر مخوان و سر منه
گرچه که غره میزند گاو به سحر سامری
گر نمرود بر پرد فوق به پرّ کرکسان
زود فتد که نیستش قوّت پرّ جعفری
گرچه کبوتری به فن کبک شکار میکند
باز سپید کی شود؟! کی رهد از کبوتری؟!
جان ندهد به جز خدا، عقل همو کند عطا
گرچه که صورتی کند، صنعت کف آزری
دردسر تنی مکش کوست به حیله نیم خوش
پیش خدای سر نهی، سر بستان آن سری
سر که دهی شکربری، شبه دهی گهر بری
سرمه دهی بصر بری، سخت خوش است تاجری
جود و سخا و لطف خو سجدهگری، چو آب جو
ترک هوا و آرزو هست سر پیمبری
روضهٔ روح سبز بین، ساکن روضه حور عین
مست و خراب میروی، نقل ملوک میچری
فرجهٔ باغ میکنی، شادی و لاغ میکنی
با صنمان شرمگین، پردهٔ شرم میدری
آمده ماه روی تو، جانب های و هوی تو
گلبن مشک بوی تو، با قد چست عرعری
روح و عقول سو به سو، سجدهکنان به پیش او
کای هوس و مراد جان، سخت لطیف منظری
ای قمران آسمان، زو ببرید رنگ رو
وی ملکان بابلی زو شنوید ساحری
سخت مفرح غمی، عیسی چند مریمی
جان هزار جنتی، رشک هزار کوثری
این غزل ای ندیم من بیترجیع چون بود؟!
بند کنش که بند تو سلسلهٔ جنون بود
از سر روزنم سحر گفت به قنجره مهی
هی تو بگو که کیستی؟ آنک ندادیش رهی
من تلف وصال تو،لیک تو کیستی؟ بگو
گفت: که « لاابالیی، خیرهکشی، شهنشهی
بیپر و بال فضل من، بر نپرد ز تن دلی
بیرسن عنایتم، برنشود کس از چهی
عقل ز خط من بود گشته ادیب انجمن
عشق ز جام من بود عشرتیی مرفهی
بیرخ خوب فرخم، قامت هرکی گشت خم
گر به بهشت خوش شود، باشد گول و ابلهی
بادی ها نوشته ای شهر به شهر گشته ای
جز بر من مرید را کو کنفی و درگهی؟!
مرده ز بوی من شود زنده و زنده دولتی
گول ز حرف من شود نکتهشناس و آگهی »
گفتم: « کدیه میکنم، ای تو حیات هر صنم
تا ز تو لافها زنم کامد یار ناگهی »
گفت: « چو من شوم روی، تو به یقین فنا شوی
این نبود که با کسی، گنجم من به خرگهی
هست مرا بهر زمان، لطف و کرم جهان جهان
لیک بکوش و صبر کن، صاف شوی و آنگهی
از چه رسید آب را آینهگی؟ ز صافیی
از فرح صفا زند، آن گل سرخ قهقهی
کم بود این یگانگی، لیک به راه بندگی
صاحب نان و جامگی، هر طرفیست اسپهی
هست طبیب حاذقی هر طرفی و سابقی
نادره عیسیی که او دیده دهد با کمهی
بهر مثال گفتم این بهر نشاط هر حزین
لیک نیم مشبهی غرهٔ هر مشبهی
شرح که بیزبان بود، بیضرر و زیان بود
هم تو بگو شهنشها، فایدهٔ موجهی
ای تو به فکرت ردی خون حبیب ریخته
نیک نگر که او توی، ای تو ز خود گریخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این نامه به بازگشت به وطن اشاره دارد. گفتوگویی بین شاعر و یک دوست یا پیامآور در مورد دلتنگی شاعر برای وطنش و زیباییهای آن انجام میشود. شاعر به یاد چمنزارها و شکرستانها میافتد و احساس مسافرت و دوری را بیان میکند. در ادامه، شاعر با مراجع به شخصیتهای مذهبی و داستانهای معروف، به قدرت و لطف خداوند اشاره میکند و بیان میکند که با ایمان و اعتماد به او میتوان بر مشکلات فائق آمد. متن به نکتهای از عشق و نیاز به وصال و همچنین تلاش برای پاکی و صداقت میپردازد و در نهایت به پاسخی از طرف محبوب اشاره دارد که در آن محبت و رحمت او را میستاید. شاعر به زیبایی و لطافت روحانی و دعوت به بندگی اشاره میکند و بر اهمیت صبر و تلاش تأکید میورزد.
هوش مصنوعی: نامهای از دنیای دیگر به من رسید که مرا به بازگشت دعوت میکند. من قصد دارم بروم و وسایلم را به آسمان میبرم.
هوش مصنوعی: او گفت: «به خانهات برگرد» اما من پاسخ دادم: «تا زمانی که به اینجا آمدم، دلم درگیر شده و مسافرم.»
هوش مصنوعی: آن باغ و شیرینیها هیچگاه از دل من نمیروند، من همیشه به یاد آنها هستم و در دل به آنها وابستهام.
هوش مصنوعی: زمانی که پرندهی تو در آسمان به پرواز در میآید، مشکلات و موانع برای من به وجود میآید و راه من بسته میشود، زیرا من در واقع به مانند یک کبوتر در قید و بند هستم.
هوش مصنوعی: او گفت: «نگران نباش، ایمن و خوشحال باش و بپر، چون دوست تو اکنون جانش در امنیت است مانند کبوتر حرم.»
هوش مصنوعی: هر کسی که حمایت و پشتیبانی ما را داشته باشد، چه در زمینههای زمینی و چه در زمینههای دریایی، در هر کجا که برود، مورد احترام و توجه است.
هوش مصنوعی: نوح در میان دشمنان قرار داشت و به مدت هزار سال در برابر آنها با پاکی و معصومیت زندگی کرد. با وجود سختیها و چالشها، همواره بر مشکلات غلبه میکرد.
هوش مصنوعی: چندین هزار نفر مثل او که با روحی پاک و سعادتمند هستند، هر لحظه به در من میآیند و از من نعمت و برکت میخواهند.
هوش مصنوعی: موسی گفت: «نگران نباش، من در درون خودم احساس آرامش دارم.» خداوند پاسخ داد: «ای خلیل، نگران آتش نباش، چون من قدرتی دارم که تو را حفظ میکند.»
هوش مصنوعی: او گفت: «من با نام او مردگان را زنده میکنم و بینایی به نا بیناها میبخشم و به علم پزشکی توجهی ندارم.»
هوش مصنوعی: محمد امین میگوید: «من با اشارهای روشن به ماه آسمان میزنم، چون از میان قمرها، من بهترین و روشنترین قمر هستم.»
هوش مصنوعی: به زیبایی خود را نمایان میکنم و به حضور پادشاه میروم، زیرا نور من از تابش اوست و شکل و شمایل من از دست او به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: وقتی که بروم، برادرم هیچ چیزی نگوید، زیرا در صف روح، من حاضر هستم، حتی اگر مست تو باشم.
هوش مصنوعی: در این دنیا نام نیک من مانند نسیمی خوش در حال انتشار است و بوی خوشی که از آن میتراود، به جان من روح میبخشد.
هوش مصنوعی: در باغ و چمنی شاداب و خوشبو زندگی میکنم، اما نمیدانم چرا مانند بقیه در قید و بند نیستم و از محدودیتها فرار میکنم.
هوش مصنوعی: کافی است که بحث این موضوع را ادامه ندهی، هرچند که برای شنونده هر سخن ممکن است دو معنی داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که مقام و قدرت به تو میرسد، بهتر است که به جای سفر در زمین، دلتان را به آسمان ببرید و به افقهای بالاتر فکر کنید.
هوش مصنوعی: در میان تمام دریاها و آبها، تو همچون یک جواهر در زیر موجها و تغییرات جزر و مد دریایی چقدر ارزشمند و درخور توجه هستی؟
هوش مصنوعی: به خودت بیا و گول نخور، نگذار که گاو مرده را شیر بنامند. حتی اگر گاو در خواب و به خیال باطل خود به شکوه و جلال میپردازد، نباید فریب خورد.
هوش مصنوعی: اگر نمرود بر فراز بام خود با بالهای درشت کرکسها سریعاً سقوط کند، چون او قوه و قدرت پرواز چون بال فرشته را ندارد.
هوش مصنوعی: اگرچه کبوتر به شیوه کبک شکار میکند، اما باز هم سفید نمیشود. آیا میتواند از کبوتر بودنش فرار کند؟
هوش مصنوعی: انسان تنها برای خدا جان میدهد و فقط اوست که عقل را هدیه میکند. هرچند که برخی افراد ممکن است ظاهری زیبا داشته باشند، اما تجربه و هنر واقعی در دستان خداست.
هوش مصنوعی: مشکل را به خودت نبر و به فریب و نیرنگ فکر نکن. اگر به درگاه خداوند سر نیاز تو را بگذاری، میتوانی آنچه را که به دنبالش هستی، به دست آوری.
هوش مصنوعی: اگر سر را با شیرینی (شکر) زینت ببخشی و شب را با جواهر (گوهر) بیارایی، و اگر چشمها را با سرمه زیباتر کنی، این کارها برای بازرگان (تاجری) بسیار پسندیده و خوشایند خواهد بود.
هوش مصنوعی: بخشش و generosity و مهربانی تو همچون سجدهای است، که اگر به آب و زندگی واقعی توجه کنی، آرزوها و خواستههای بیپایه را رها میکنی و به مقام پیامبری نزدیک میشوی.
هوش مصنوعی: در باغ روحانی که سبز و زیباست، تو زندگی را به نوعی دیگر تجربه میکنی. در حالی که در این باغ سرمست و شاداب هستی، متوجه میشوی که با هر گامی که برمیداری، به شادیهای معمولی و لذتهای بیپایان عالم میپیوندی.
هوش مصنوعی: در باغ تاخیر میکنی، شادی و شادابی را کم میکنی. با دوستان شرمگین، پردهٔ حیا را کنار میزنی.
هوش مصنوعی: ماه زیبای تو در حال حاضر آمده است، دلها به سوی تو پرواز میکنند. باغی پر از عطر مشک با قامت خوشتناو تو، همه را مجذوب کرده است.
هوش مصنوعی: روحها و عقلها به سوی پروردگار در حال سجده هستند. ای خواسته و آرزوی جان، تو منظر بسیار لطیفی هستی.
هوش مصنوعی: ای مانند ماه در آسمان، از او رنگ و رویی بگیر و از فرشتگان بابل بشنوید که چگونه سحر میکنند.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که تو ایجاد میکنی، بسیار شگفتانگیز و دلچسب است. تو مانند عیسی هستی برای مریم، و جانت به اندازه هزار بهشت ارزش دارد؛ به طوری که دیگران آرزو میکنند حتی یک قطره از فضلیت تو را داشته باشند.
هوش مصنوعی: این غزل، ای دوست من، چطور میتواند بدون تکرار باشد؟! این را بگذار کنار، چون عشق تو زنجیرهای از دیوانگی است.
هوش مصنوعی: در دل روز، صبح به قنجرهای گفت: ای ماه، تو بگو کیستی؟ ولی او هیچ راهی برای پاسخ دادن به او نداشت.
هوش مصنوعی: من به خاطر نبودن تو دلتنگ هستم، اما تو چه کسی هستی؟ و او در جواب گفت: من کسی هستم که بیخیال و بیپروا به زندگی مینگرم، و در هر چیزی دقت نمیکنم.
هوش مصنوعی: من با وجود اینکه بال و پر ندارم، از نعمت و بخشش خودم کسی را از دل خود نمیرانم. هیچکس نمیتواند از سایهی لطف من جدا شود.
هوش مصنوعی: عقل من تحت تأثیر نوشتههای من قرار گرفته و به آداب و رسوم عشق آگاه شده است. همچنین، لذت و خوشی زندگیام ناشی از نوشیدنیای است که از جامم به دست میآید.
هوش مصنوعی: بدون وجود چهره محبوبم، قامت هر کسی ناپسند و خمیده به نظر میرسد. اگر کسی به بهشت برود، میشود مانند فردی که فریب خورده و ساده است.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر غم و بیکسی شاعر است. او اشاره میکند که در میان همه جاهایی که سرگردان شده، هیچکس به او توجهی نکرده است. او از نبود محبت و عاطفه در زندگیاش گلهمند است و سوال میکند که آیا کسی هست که او را درک کند و به او پناه دهد؟
هوش مصنوعی: مردگان با شنیدن بوی من زنده میشوند و افراد زنده به خوبی فهم و آگاهی از کلام من پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: به او گفتم: «من میخواهم با تو به زندگی ادامه دهم، ای کسی که زندگیام به وجود تو بستگی دارد، تا از تو سخن بگویم و از عشق تو سخنچینی کنم، ناگهان یارم آمد.»
هوش مصنوعی: او گفت: «زمانی که من ظهور کنم، تو به طور قطع نابود خواهی شد. این طبیعی نیست که گنجینهام را با کسی در میان بگذارم.»
هوش مصنوعی: در هر زمانی، من از نعمت و محبت پروردگار بهرهمند هستم، اما باید تلاش کنی و صبر داشته باشی تا پاک و خالص شوی، و زمانی که این کار را کردی، لطف الهی به تو خواهد رسید.
هوش مصنوعی: چرایی جلوهگری آب به مانند آینه چیست؟ از شفافیتی ناشی از شادی و سرور، گلی سرخ میخندد.
هوش مصنوعی: یگانگی و وحدت کم است، اما در مسیر بندگی خداوندی که نان و سرنوشتمان را در دست دارد، هر سو نشانهای از این حقیقت دیده میشود.
هوش مصنوعی: در هر سو طبیبان ماهری وجود دارند و یک پزشک خاص و بینظیر شبیه عیسی هست که قادر است درمان کند و بینایی را بازگرداند.
هوش مصنوعی: برای روشن شدن موضوع، مثالی زدم درباره شادابی و نشاط، البته من خودم را مانند هیچ کس دیگری نمیبینم که بخواهم به او چنگ اندازم یا دنبالهرو او شوم.
هوش مصنوعی: اگر توضیحی باشد که بدون لفظ و کلام بیان شود، بیخطر و بدون ضرر خواهد بود. تو هم میتوانی مانند پادشاهان سخن بگویی، که این هم دلیل و منطقی برای خود دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که در فکر خودت، اثر خون دوست را میبینی، خوب نگاه کن که او همانی است که تو از خودت جدا شدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.