گنجور

امیر معزی » مسمط

 

خلعت توفیق پوش مرکب اقبال تاز

عمر به نیکی‌ گذار روز به ‌شادی سِپَر

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - در مدح خواجه حکیم حسن اسعد غزنوی

 

اسب قناعت بتاز پیش سپاه قدر

عدل خداوند را ساز ز فضلش سپر

سنایی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰

 

پرده مستان نواخت زخمه باد سحر

باده ده ای عشق تو همچو سحر پرده در

دایره بزم را نقطه چو از خال تست

ساغر تا خط بیار سر ز خط ما مبر

مردمیی کن به شرط از پی ما پیش از آنک

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۵

 

چون سر کس نیستت فتنه مکن دل مبر

چونک ببردی دلی باز مرانش ز در

چشم تو چون رهزند ره زده را ره نما

زلفت اگر سر کشد عشوه هندو مخر

عشق بود گلستان پرورش از وی ستان

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۶

 

سست مکن زه که من تیر توام چارپر

روی مگردان که من یک دله‌ام نی دوسر

از تو زدن تیغ تیز وز دل و جان صد رضا

یک سخنم چون قضا نی اگرم نی مگر

گر بکشی ذوالفقار ثابتم و پایدار

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۷

 

وجهک مثل القمر قلبک مثل الحجر

روحک روح البقا حسنک نور البصر

دشمن تو در هنر شد به مثل دم خر

چند بپیماییش نیست فزون کم شمر

اقسم بالعادیات احلف بالموریات

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۸

 

بر سر ره دیدمش تیزروان چون قمر

گفتم بهر خدا یک دمه آهسته تر

یک دم ای ماه وش اسب و عنان را بکش

ای تو چو خورشید و خور سایه ز ما زو مبر

گفت منم آفتاب نیست تو را تاب تاب

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۱

 

گفت لبم چون شکر ارزد گنج گهر

آه ندارم گهر گفت نداری بخر

از گهرم دام کن ور نبود وام کن

خانه غلط کرده‌ای عاشق بی‌سیم و زر

آمده‌ای در قمار کیسه پرزر بیار

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۲

 

چون سرِ کس نیستت، فتنه مکن دل مبر

چونک ببردی دلی، پردهٔ او را مدر

چشم تو چون ره زند، ره‌زده را ره نما

زلف تو چون سر کشد، عشوه هندو مخر

عشق بود دلستان، پرورشِ دوستان

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷۹

 

غره وجه سلبت قلب جمیع البشر

ضاء بها اذ ظهرت باطن لیل کدر

انی وجدت امراه اوصفه تملکهم

او قمراء محتجباء تحت حجاب الفکر

داخله خارجه شارقه بارقه

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۷

 

ای دل اگر عاشقی از سرجان درگذر

تیغ غمِ عشق بین قصّه مخوان الحذر

بوی سلامت مبر در صفِ عشّاق از آنک

سینۀ عاشق بود تیرِ بلا را سپر

بی سر و پا شو چو گوی در خمِ چوگانِ عشق

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰

 

وقت گلست، ای غلام، روز می است، ای پسر

شیشه بیار و قدح، پسته بریز و شکر

جامهٔ زهدی، که بود بر تن ما، تنگ شد

بادهٔ صافی بیار، جامهٔ صوفی ببر

ای صنم چنگ ساز، تن چه زنی؟ رود زن

[...]

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴١٠

 

چونکه سفر جزم کرد خسرو جمشید فر

باد نگهبان خدا در سفرش از خطر

تاج ملوک جهان شاه بسیط زمین

آنکه فلک بنده وار بست به پیشش کمر

و آنکه سپهر از پی مرکبش آرد پدید

[...]

ابن یمین
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۳

 

در ره او راهرو پای چه باشد به سر

چشم گشا و ببین سر پدر با پسر

آیهٔ شمس و قمر گر تو بخوانی تمام

با تو بگویم توئی فتنهٔ دور قمر

جام حبابی بگیر آب حیاتی بنوش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدح و منقبت امام همام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام

 

خیز که مرغ سحر زد به گلستان صفیر

خواب گران دور شد از سر برنا و پیر

جلوه نمودند باز خلوتیان خیال

چهره برافروختند پردگیان ضمیر

شب چو برفتن فشاند دامن مشکین طراز

[...]

بابافغانی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در وصف زلزله‌ای که در زمان اقامت وی در کاشان اتفاق افتاده

 

کرده‌ام از کوی یار بیهده عزم سفر

خار ملامت به پا خاک ندامت به سر

از کف خود رایگان دامن امن و امان

داده و بنهاده‌ام ره سوی خوف و خطر

خود به عبث اختیار کرده‌ام از روزگار

[...]

هاتف اصفهانی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۳

 

در قدم اولین تا نشود ترک سر

در ره عشق بتان کس ننماید گذر

بسکه ز خوناب دل دیده شده سیل خیز

میرسدم هر نفس موجه خون تا کمر

موسی جان را که دل وادی ایمن بود

[...]

نورعلیشاه
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۴

 

باز شدم جلوه گر ماه رخت در نظر

ماه رخت در نظر باز شدم جلوه گر

گشت مرا تاج سرخاک کف پای تو

خاک کف پای تو گشت مرا تاج سر

کی شودم کام تر بی لب لعلت ز می

[...]

نورعلیشاه
 

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۸۲ - به یکی از منسوبان خود به فراهان نوشته

 

دور جوانی گذشت نوبت پیری رسید

برق یمانی بجست گرد نماند از سوار

قائم مقام فراهانی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱

 

ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر

شاهد شیرین کلام، خسرو فرخ سیر

ای لب عشاق تو، بوسه‌زن ساق تو

سینهٔ مشتاق تو، تیر بلا را سپر

کوی تو ای دلبرا، کعبهٔ اهل صفا

[...]

فروغی بسطامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode