گنجور

 
مولانا

غره وجه سلبت قلب جمیع البشر

ضاء بها اذ ظهرت باطن لیل کدر

انی وجدت امراه اوصفه تملکهم

او قمراء محتجباء تحت حجاب الفکر

داخله خارجه شارقه بارقه

صورتها کالبشر خلقتها من شرر

حین نأت تنقصنی حین دنت ترقصنی

کادسنا برقتها یذهب نور البصر

قامتها عالیه قیمتها غالیه

غمزتها ساحره ریقتها من سکر

هدهدها من سباء اتحفنا من نبً

مندیها اخبرنی غیبنی کالخبر

قلت لروح القدس ما هی قل لی عجباً

قال اما تعرفها تلک لا حدی الکبر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۱۷۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیر معزی

در قدح مشک‌بوی باده بیار ای غلام

وز لب یاقوت رنگ بوسه بده ای پسر

گلبن اندیشه را بُن‌ ِبکَن و سر بزن

تات به باغ نشاط تازه‌گل آید به ‌بر

آن چو لب لعل ‌دوست ابین‌ا‌ وین چو سر زلف‌ یار

[...]

مشاهدهٔ ۲۰ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

اسب قناعت بتاز پیش سپاه قدر

عدل خداوند را ساز ز فضلش سپر

مجیرالدین بیلقانی

پرده مستان نواخت زخمه باد سحر

باده ده ای عشق تو همچو سحر پرده در

دایره بزم را نقطه چو از خال تست

ساغر تا خط بیار سر ز خط ما مبر

مردمیی کن به شرط از پی ما پیش از آنک

[...]

مولانا

چون سر کس نیستت فتنه مکن دل مبر

چونک ببردی دلی باز مرانش ز در

چشم تو چون رهزند ره زده را ره نما

زلفت اگر سر کشد عشوه هندو مخر

عشق بود گلستان پرورش از وی ستان

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

ای دل اگر عاشقی از سرجان درگذر

تیغ غمِ عشق بین قصّه مخوان الحذر

بوی سلامت مبر در صفِ عشّاق از آنک

سینۀ عاشق بود تیرِ بلا را سپر

بی سر و پا شو چو گوی در خمِ چوگانِ عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه