بر سر ره دیدمش تیزروان چون قمر
گفتم بهر خدا یک دمه آهسته تر
یک دم ای ماه وش اسب و عنان را بکش
ای تو چو خورشید و خور سایه ز ما زو مبر
گفت منم آفتاب نیست تو را تاب تاب
زانک ز یک تاب من از تو نماند اثر
زانک تو در سردسیر داشتهای رخت خشک
خشک لب و چشم تر بودهای از خشک و تر
برج من آن سوترست دور ز خشک و ترست
نیک عجب گوهرست نیک پر از شور و شر
از پس چندین حجاب چاک زدستی تو جیب
از پس پرده تو را یاوه شده پا و سر
جانب تبریز تاز جانب شمع طراز
شمس حق سرفراز تا شودت زیب و فر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف شخصی میپردازد که در مسیرش او را به زیبایی ماه و خورشید میبیند. شاعر از او میخواهد تا کمی آهستهتر حرکت کند و میگوید که او مانند آفتاب است و تاب و توانایی او فراتر از حد تصور است. شاعر به تفاوت بین خود و آن شخص اشاره میکند و میگوید که او در فصل سرد، دچار خشکی شده است، در حالی که دیگری پر از شوری و طراوت است. در پایان، شاعر به زیبایی و بزرگی آن شخص در تبریز اشاره میکند، که آرزوی زیبایی و خوشبختی را برای او دارد.
هوش مصنوعی: در مسیر، جوانان ما را چون ماه کامل دیدم و به آنها گفتم، برای خدا کمی آرامتر حرکت کنید.
هوش مصنوعی: ای ماهرو، لحظهای افسار اسب را بکش. تو مانند خورشید هستی و سایه ما را از خود دور مکن.
هوش مصنوعی: او میگوید که من همچون آفتاب هستم و تو تاب تحمل نور من را نداری. زیرا که از تأثیر تابش من بر تو دیگر نشانی نمانده است.
هوش مصنوعی: چون تو در هوای سرد لباس خشک و مناسبی داشتهای، در عین حال لب و چشمت نیز نمدار بوده است که نشاندهندهی وجود رطوبت و احساسات درونیت میباشد.
هوش مصنوعی: برج من آن طرفتر است و از خشکی و رطوبت دور است. واقعاً شگفتانگیز است که این گوهر پر از شور و هیجان است.
هوش مصنوعی: از پشت چندین مانع، تو توانستهای دستت را به جیب برسانی؛ اما از پشت پرده، تو را در حالت نازیبایی میبینم، هم پا و هم سر.
هوش مصنوعی: به سمت تبریز برو، جایی که نور آفتاب حق درخشان است و با جمال و زیبایی خود تو را رونق میبخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در قدح مشکبوی باده بیار ای غلام
وز لب یاقوت رنگ بوسه بده ای پسر
گلبن اندیشه را بُن ِبکَن و سر بزن
تات به باغ نشاط تازهگل آید به بر
آن چو لب لعل دوست ابینا وین چو سر زلف یار
[...]
اسب قناعت بتاز پیش سپاه قدر
عدل خداوند را ساز ز فضلش سپر
پرده مستان نواخت زخمه باد سحر
باده ده ای عشق تو همچو سحر پرده در
دایره بزم را نقطه چو از خال تست
ساغر تا خط بیار سر ز خط ما مبر
مردمیی کن به شرط از پی ما پیش از آنک
[...]
چون سر کس نیستت فتنه مکن دل مبر
چونک ببردی دلی باز مرانش ز در
چشم تو چون رهزند ره زده را ره نما
زلفت اگر سر کشد عشوه هندو مخر
عشق بود گلستان پرورش از وی ستان
[...]
ای دل اگر عاشقی از سرجان درگذر
تیغ غمِ عشق بین قصّه مخوان الحذر
بوی سلامت مبر در صفِ عشّاق از آنک
سینۀ عاشق بود تیرِ بلا را سپر
بی سر و پا شو چو گوی در خمِ چوگانِ عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.