گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

در ره او راهرو پای چه باشد به سر

چشم گشا و ببین سر پدر با پسر

آیهٔ شمس و قمر گر تو بخوانی تمام

با تو بگویم توئی فتنهٔ دور قمر

جام حبابی بگیر آب حیاتی بنوش

صورت ما را بدان معنی ما را نگر

هر چه تو داری از آن چشم گشا و ببین

زان که به نزدیک ما آنی و چیزی دگر

ذوق حریفان ما عقل نداند که چیست

عشق بگوید به تو عقل ندارد خبر

ذات یکی و صفات بی عد و بی شمار

عین یکی در هزار می نگر و می شمر

تخت ولایت تمام یافتم از جد خود

داد به من سیدم خلعت تاج و کمر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

در قدح مشک‌بوی باده بیار ای غلام

وز لب یاقوت رنگ بوسه بده ای پسر

گلبن اندیشه را بُن‌ ِبکَن و سر بزن

تات به باغ نشاط تازه‌گل آید به ‌بر

آن چو لب لعل ‌دوست ابین‌ا‌ وین چو سر زلف‌ یار

[...]

مشاهدهٔ ۲۰ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

اسب قناعت بتاز پیش سپاه قدر

عدل خداوند را ساز ز فضلش سپر

مجیرالدین بیلقانی

پرده مستان نواخت زخمه باد سحر

باده ده ای عشق تو همچو سحر پرده در

دایره بزم را نقطه چو از خال تست

ساغر تا خط بیار سر ز خط ما مبر

مردمیی کن به شرط از پی ما پیش از آنک

[...]

مولانا

چون سر کس نیستت فتنه مکن دل مبر

چونک ببردی دلی باز مرانش ز در

چشم تو چون رهزند ره زده را ره نما

زلفت اگر سر کشد عشوه هندو مخر

عشق بود گلستان پرورش از وی ستان

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

ای دل اگر عاشقی از سرجان درگذر

تیغ غمِ عشق بین قصّه مخوان الحذر

بوی سلامت مبر در صفِ عشّاق از آنک

سینۀ عاشق بود تیرِ بلا را سپر

بی سر و پا شو چو گوی در خمِ چوگانِ عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه