در ره او راهرو پای چه باشد به سر
چشم گشا و ببین سر پدر با پسر
آیهٔ شمس و قمر گر تو بخوانی تمام
با تو بگویم توئی فتنهٔ دور قمر
جام حبابی بگیر آب حیاتی بنوش
صورت ما را بدان معنی ما را نگر
هر چه تو داری از آن چشم گشا و ببین
زان که به نزدیک ما آنی و چیزی دگر
ذوق حریفان ما عقل نداند که چیست
عشق بگوید به تو عقل ندارد خبر
ذات یکی و صفات بی عد و بی شمار
عین یکی در هزار می نگر و می شمر
تخت ولایت تمام یافتم از جد خود
داد به من سیدم خلعت تاج و کمر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی رابطه عمیق میان پدر و پسر و همچنین مفهوم عشق و شناخت میپردازد. شاعر با اشاره به آیات و نشانههای آسمانی، به دنبال گسترش آگاهی و درک معانی عمیقتر است. او از مفهوم عشق به عنوان دانشی فراتر از عقل صحبت میکند و بیان میکند که هر چه داریم باید با چشم باز ببینیم. در نهایت، شاعر به جایگاه والای خود اشاره کرده و از خلعت و مقاماتی که از جد خود به ارث برده، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: در مسیر او، راهرو چه خیالی دارد؟ فقط کافی است چشمانت را باز کنی و ببینی که چگونه پدر و پسر در کنار هم هستند.
هوش مصنوعی: اگر تو به خواندن آیات خورشید و ماه بپردازی، من همه را برای تو بازگو میکنم. تو خودی و من گرفتار جذابیت و زیبایی دور تو هستم.
هوش مصنوعی: یک جام حبابی بگیر و آب حیات را بنوش، سپس به چهره ما نگاه کن تا معنا و حقیقت ما را در یابی.
هوش مصنوعی: هر آنچه که تو داری، فقط در آن نگاه کن و به ابزار و امکانات خود توجه کن. زیرا در نزدیکی ما، تو خودت حضور داری و چیزی دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: لذت و شوق حریفان ما از فهم عشق فراتر است، چرا که عشق چیزی است که عقل قادر به درک آن نیست و نمیتواند راجع به آن صحبت کند.
هوش مصنوعی: خدا یکی است و ویژگیها و صفات او بسیار زیاد و نامحدود هستند. به گونهای که اگر کسی به آنها نگاه کند، میتواند تمام آن ویژگیها را مانند یک یا هزار چیز واحد ببیند.
هوش مصنوعی: من از نیاکان خود، مقام سلطنت را به ارث بردم و سیدم به من لباس سلطنتی و کمربند را اهدا کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در قدح مشکبوی باده بیار ای غلام
وز لب یاقوت رنگ بوسه بده ای پسر
گلبن اندیشه را بُن ِبکَن و سر بزن
تات به باغ نشاط تازهگل آید به بر
آن چو لب لعل دوست ابینا وین چو سر زلف یار
[...]
اسب قناعت بتاز پیش سپاه قدر
عدل خداوند را ساز ز فضلش سپر
پرده مستان نواخت زخمه باد سحر
باده ده ای عشق تو همچو سحر پرده در
دایره بزم را نقطه چو از خال تست
ساغر تا خط بیار سر ز خط ما مبر
مردمیی کن به شرط از پی ما پیش از آنک
[...]
چون سر کس نیستت فتنه مکن دل مبر
چونک ببردی دلی باز مرانش ز در
چشم تو چون رهزند ره زده را ره نما
زلفت اگر سر کشد عشوه هندو مخر
عشق بود گلستان پرورش از وی ستان
[...]
ای دل اگر عاشقی از سرجان درگذر
تیغ غمِ عشق بین قصّه مخوان الحذر
بوی سلامت مبر در صفِ عشّاق از آنک
سینۀ عاشق بود تیرِ بلا را سپر
بی سر و پا شو چو گوی در خمِ چوگانِ عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.