گنجور

 
فروغی بسطامی

ای ز رخت صبح و شام کاسته شمس و قمر

شاهد شیرین کلام، خسرو فرخ سیر

ای لب عشاق تو، بوسه‌زن ساق تو

سینهٔ مشتاق تو، تیر بلا را سپر

کوی تو ای دلبرا، کعبهٔ اهل صفا

روی تو ای خوش لقا، قبلهٔ اهل نظر

سنبلت ای گل عذار، بر سر نسرین گذار

هم طبق گل بیار، هم رمق دل ببر

زلف زره‌پوش تو، درع بر و دوش تو

کوته از آغوش تو دست قضا و قدر

چاک گریبان تو، صحن گلستان تو

سنبل پیچان تو، چنبر باد سحر

ذکر تو کام زبان، فکر تو روح و روان

داغ تو بهتر ز جان، داد تو خوش‌تر ز سر

مشک‌تر از روی تو، ریخته در کوی تو

در هوس بوی تو، شهری خونین جگر

چند ز آهوی چین، دم زنی ای هم نشین

چشم سیاهش ببین، روز فروغی نگر

 
 
 
امیر معزی

در قدح مشک‌بوی باده بیار ای غلام

وز لب یاقوت رنگ بوسه بده ای پسر

گلبن اندیشه را بُن‌ ِبکَن و سر بزن

تات به باغ نشاط تازه‌گل آید به ‌بر

آن چو لب لعل ‌دوست ابین‌ا‌ وین چو سر زلف‌ یار

[...]

مشاهدهٔ ۲۰ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

اسب قناعت بتاز پیش سپاه قدر

عدل خداوند را ساز ز فضلش سپر

مجیرالدین بیلقانی

پرده مستان نواخت زخمه باد سحر

باده ده ای عشق تو همچو سحر پرده در

دایره بزم را نقطه چو از خال تست

ساغر تا خط بیار سر ز خط ما مبر

مردمیی کن به شرط از پی ما پیش از آنک

[...]

مولانا

چون سر کس نیستت فتنه مکن دل مبر

چونک ببردی دلی باز مرانش ز در

چشم تو چون رهزند ره زده را ره نما

زلفت اگر سر کشد عشوه هندو مخر

عشق بود گلستان پرورش از وی ستان

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

ای دل اگر عاشقی از سرجان درگذر

تیغ غمِ عشق بین قصّه مخوان الحذر

بوی سلامت مبر در صفِ عشّاق از آنک

سینۀ عاشق بود تیرِ بلا را سپر

بی سر و پا شو چو گوی در خمِ چوگانِ عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه