گنجور

 
مولانا

گفت لبم چون شکر ارزد گنج گهر

آه ندارم گهر گفت نداری بخر

از گهرم دام کن ور نبود وام کن

خانه غلط کرده‌ای عاشق بی‌سیم و زر

آمده‌ای در قمار کیسه پرزر بیار

ور نه برو از کنار غصه و زحمت ببر

راه زنانیم ما جامه کنانیم ما

گر تو ز مایی درآ کاسه بزن کوزه خور

دام همه ما دریم مال همه ما خوریم

از همه ما خوشتریم کوری هر کور و کر

جامه خران دیگرند جامه دران دیگرند

جامه دران برکنند سبلت هر جامه خر

سبلت فرعون تن موسی جان برکند

تا همه تن جان شود هر سر مو جانور

در ره عشاق او روی معصفر شناس

گوهر عشق اشک دان اطلس خون جگر

قیمت روی چو زر چیست بگو لعل یار

قیمت اشک چو در چیست بگو آن نظر

بنده آن ساقیم تا به ابد باقیم

عالم ما برقرار عالمیان برگذر

هر کی بزاد او بمرد جان به موکل سپرد

عاشق از کس نزاد عشق ندارد پدر

گر تو از این رو نه‌ای همچو قفا پس نشین

ور تو قفا نیستی پیش درآ چون سپر

چون سپر بی‌خبر پیش درآ و ببین

از نظر زخم دوست باخبران بی‌خبر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۱۳۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیر معزی

در قدح مشک‌بوی باده بیار ای غلام

وز لب یاقوت رنگ بوسه بده ای پسر

گلبن اندیشه را بُن‌ ِبکَن و سر بزن

تات به باغ نشاط تازه‌گل آید به ‌بر

آن چو لب لعل ‌دوست ابین‌ا‌ وین چو سر زلف‌ یار

[...]

مشاهدهٔ ۲۰ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

اسب قناعت بتاز پیش سپاه قدر

عدل خداوند را ساز ز فضلش سپر

مجیرالدین بیلقانی

پرده مستان نواخت زخمه باد سحر

باده ده ای عشق تو همچو سحر پرده در

دایره بزم را نقطه چو از خال تست

ساغر تا خط بیار سر ز خط ما مبر

مردمیی کن به شرط از پی ما پیش از آنک

[...]

مولانا

چون سر کس نیستت فتنه مکن دل مبر

چونک ببردی دلی باز مرانش ز در

چشم تو چون رهزند ره زده را ره نما

زلفت اگر سر کشد عشوه هندو مخر

عشق بود گلستان پرورش از وی ستان

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

ای دل اگر عاشقی از سرجان درگذر

تیغ غمِ عشق بین قصّه مخوان الحذر

بوی سلامت مبر در صفِ عشّاق از آنک

سینۀ عاشق بود تیرِ بلا را سپر

بی سر و پا شو چو گوی در خمِ چوگانِ عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه