گنجور

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۸

 

گلستان بی‌بر رویی به زندان می‌زند پهلو

گل از هر خنده بر چاک گریبان می‌زند پهلو

چه غم گر دامنم شد زرق خارستان این وادی

که جیب پاره‌ام چون گل به دامان می‌زند پهلو

گرفتار ترا اندیشهٔ عریان‌تنی نبود

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۰

 

جواب ناله ام را کی دهد چشم سیاه او

که سنگ سرمه باشد کوه تمکین نگاه او

علو همت آن کس را که دارد گرم زرپاشی

جهان چون پنجهٔ خورشید زید دستگاه او

بود زیبنده لا شوق دیدار تو آنکس را

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۶

 

صفا دارد ز بس اندام سیمین سمین او

بریزد سیل آب گوهر از کوه سرین او

چرا در عالم یکرنگی از رنجیدنش رنجم

که خط سرنوشت من بود چین جبین او

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۷

 

دمیده همچو مهر از مشرق خوبی جمال او

کشیده سر ز آب جوی چاک دل نهال او

شود هر گاه در چشم تصور جلوه گر ترسم

که تیغ موج خون دیده آید بر خیال او

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۱

 

زفیض فکر شب ها چون به دور شمع، پروانه

به گرد خاطرم گردند معنی های بیگانه

بتابد نور حسن ازدیده بر دلهای دیوانه

چو بر ویرانه ها عکس چراغ از روزن خانه

چه خونها می خورم تا برخورم بر شعر رنگینی

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۰

 

ز اشک آخر به دل فیضی رسد آهسته آهسته

چو آب جو که در گل‌ها دود آهسته آهسته

ز بس افشرده پا سنگینی غم بر دل تنگم

به رنگ سرو، آهم قد کشد آهسته آهسته

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۲

 

الهی در ره فقرم شکوه پادشاهی ده

سرم را از خم تسلیم فر کج کلاهی ده

بود لبریز صهبای گنه پیمانهٔ عمرم

مرا از لخت لخت دل زبان عذرخواهی ده

زلال وصل ترسم افت سوز درون گردد

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۷

 

خیال تندخویی با دلم سر می‌کند بازی

که از شوخی به جای گل به اخگر می‌کند بازی

ز غیرت فوج فوج رنگ در پرواز اندازم

اگر دانم که گاهی با کبوتر می‌کند بازی

ز بیم غیر اشکم در دل صد پاره می‌غلتد

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۸

 

ز بس با خویش بردم آرزوی سرمه سا چشمی

ز خاکم هممچو نرگس سرزند هر سبزه با چشمی

ز ضعف تن شدم چون سوزنی تا رفتم از کویش

هنوزم هست از سر زندگیها بر قفا چشمی

به راه انتظار ناوک او در لحد باشد

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۴

 

ز زنجیری که عشق انداخت بر پای من ای قمری

فتاد آخر ترا هم حلقه‌ای بر گردن ای قمری

مگر سرو مرا دیدی که از جوش تپیدن‌ها

زبال و پر ترا صد پاره شد پیراهن ای قمری

سراپا مد آهی می‌شود هر سرو این گلشن

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۷

 

سر کویی بود عشرتگه ما یا گلستانی

بهشت ماست در هر جا که باشد روی خندانی

تو چون مست خرام آیی به گلشن، عندلیبان را

ز هر پر چون دم طاووس روید چشم حیرانی

مرا سروی ربود از خود که در عشقش اسیران را

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۸

 

ز هجرت پیکرم خواب فراموش است پنداری

وجودم نالهٔ لبهای خاموش است پنداری

قدم با آنکه از پیری دو تا گردیده است، اما

ز شوقش چون کمال سرتاسر آغوش است پنداری

نشد پژمرده از دم سردی دی غنچهٔ طبعم

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۹

 

چه خواهد شد دمی با غنچه هم‌آواز اگر باشی

ز خاموشی به افلاطون دل، دمساز اگر باشی

توان در عالم دل داد، داد خودنمایی‌ها

نهان همچون اثر در پردهٔ آواز اگر باشی

دلت پا تا به سر گوش نصیحت آرزو گردد

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۳

 

دل دیوانهٔ عشق تو از هر قطرهٔ خونی

کند در دشت وسعت مشربی ایجاد مجنونی

بود جان خود در جسم خاکی از می گلگون

که هر خم را در این میخانه می بیدم فلاطونی

به یاد آید ز برگ لاله ام در ساحت گلشن

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۵

 

خوش آن رندی که مینا را به ساغر می کند خالی

دلی از غصهٔ چرخ ستمگر می کند خالی

نکویان بیشتر دارند پاس عزت هم را

که زر در تاج شاهان جای گوهر می کند خالی

تهی از خویش راه جستجو سر کن که ماه نو

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۷

 

ز چشمت سرمه گرد وحشت آهوست پنداری

به لعلت سبز حسن مطلع ابروست پنداری

مرا در پاس عزلت لذت عمر ابد باشد

اگر آب حیاتی هست آب روست پنداری

زشمشیر تغافل تا دو نیم افتاد در راهش

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۹

 

اگر تن را نه در اول ز بالیدن نگهداری

چو ماه آخر چسان از رنج کاهیدن نگهداری

خزان پیریت گردد بهار نوجوانیها

چو پای سرو خود را گر ز لغزیدن نگهداری

تلاش منصب بیداری دل در دل شب کن

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۸

 

به چشمم موج می دور از تو شمشیر است پنداری

تبسم بر لب گل خندهٔ شیر است پنداری

ز درد جوهر فریاد بلبل دل دو نیم افتد

چمن را خرمی از آب شمشیر است پنداری

ز بس سنگین ز گرد کلفت خاطر بود آهم

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۲ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین اسد الله الغالب علی ابن ابی طالب

 

به حمدالله زبان نکته سنجم گوهر افشان شد

امیرالمومنین شاه ولایت را ثناخوان شد

زهی ذاتی که مداح است جبریلش چو پیغمبر

زهی ذاتی که عقل اولش طفل دبستان شد

نفس از یاد او روشنگر آئینه دلها

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۷ - در منقبت حضرت امام جعفر صادق (ع)‏

 

ندیدم خویش را تا جلوهٔ حسن ترا دیدم

گشودم تا برویت دیده همچون شمع کاهیدم

هوا گیرد چو آهم نالهٔ زنجیر برخیزد

به یاد طره ای بر خویش شبها بسکه پیچیدم

به راه انتظار او فشار غم ز بس خوردم

[...]

جویای تبریزی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
sunny dark_mode