دل دیوانهٔ عشق تو از هر قطرهٔ خونی
کند در دشت وسعت مشربی ایجاد مجنونی
بود جان خود در جسم خاکی از می گلگون
که هر خم را در این میخانه می بیدم فلاطونی
به یاد آید ز برگ لاله ام در ساحت گلشن
سیاهی ریزد از داغی چو بر دامان پرخونی
دم بشکفت گل گل در چمن چون غنچه ای واشد
ز هر لبخند ریزد می به جامم لعل میگونی
به علم ساحری شد تا دلم شاگرد چشم او
به پیچ و تاب دارد مار زلفش راز افسونی
نماید جوهرم افشردهٔ ادراک یعنی می
اگر جویا به پای خم رسم باشم فلاطونی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عواطف عمیق عاشقانه و جنون ناشی از عشق اشاره دارد. شاعر در آن به عشق و زیبایی معشوق میپردازد و نشان میدهد که چگونه این عشق جوانههای شوق و شیدایی را در دلش میپروراند. او از میخانه و حالت مستی ناشی از این عشق سخن میگوید و به شیوایی و غنای احساسات خود در مقابل معشوق اشاره میکند. نیز نمادهای طبیعت مانند گل و لاله به کار رفته تا معانی عمیقتر از عشق و شیدایی را منتقل کند. در نهایت، شاعر با استفاده از تصویرگریهای زیبا، حالتی از سرمستی و راز آلودگی را در ارتباط با معشوقش به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: دل عاشق تو به اندازه هر قطره خونش در دشت بزرگ، جویای زیبایی و دیوانگی است.
هوش مصنوعی: جان من در این جسم مادی چون می گلگون است، که هر بار خم را در این میخانه میبینم، مانند فلاطون.
هوش مصنوعی: برگ لاله در باغ یادآور درد و غم است و از عشق و داغی که بر دل نشسته، سیاهی به دامان زندگی میریزد. این تصویر، نشاندهندهی غم و غصهای عمیق است که از گذشته و خاطرات به جا مانده.
هوش مصنوعی: وقتی گل در چمن باز میشود، مانند غنچهای که شکفته است. از هر لبخند، مایعی خوشبو و زیبا به جامم میریزد که رنگش شبیه لعل قرمز است.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی در مورد عشق و جذابیت صحبت میکند. گویا شاعر به نوعی مجذوب چشمان معشوقش شده و آن چشمها او را به گونهای فریفتهاند که دلش به دنبال زیباییهای آن میچرخد. همچنین اشاره میکند که موهای معشوق به مانند یک مار، دارای رازی جادویی است که بر دل شاعر تأثیر میگذارد و او را در دنیای عشق غرق میکند. در کل، شاعر به احساسات جذاب و افسونگری که از نگاه و زیبایی معشوقش ناشی میشود، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره دارد که وجود او، به نوعی، خلاصه و فشردهای از درک و شناخت است. او از می (شراب) صحبت میکند و میگوید که اگر بخواهد به عمق این تجربه دست یابد، باید به پای یک خمره (خم) برسد. به عبارتی دیگر، این نکته را به فلسفه و تفکر عمیق مرتبط میسازد و به نوعی به جستجو و کاوش در معانی بالاتر اشاره میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکی دودی پدید آمد سحرگاهی به هامونی
دل عشاق چون آتش تن عشاق کانونی
بیا بخرام و دامن کش در آن دود و در آن آتش
که میسوزد در آن جا خوش به هر اطراف ذاالنونی
چو شمعی برفروزی تو ایا اقبال و روزی تو
[...]
من و تا روز، هر شب در فراق چشم میگونی
به دل پیکان پر زهری، به لب پیمانه خونی
ز عکس عارض جانان، شود هر ذره خورشیدی
ز خوناب سرشک من، شود هر قطره جیحونی
مخوان افسانه وز من پرس اوضاع محبت را
[...]
نظام دین و دینا قره العین رسول الله
که اندر رای رفعت آفتابی بود و گردونی
به صد افسون به دست آورده بودش عالم فانی
اجل ناگاه در خواب عدم کردش به افسونی
شدم در فکر تا گویم تاریخ فوتش را
[...]
مرا آورده بر سر لشکر سودا شبیخونی
که از هر قطره خونم سر برون آورد مجنونی
عجب نبود اگر مینا کند با خم سرافرازی
که خود را هر حباب باده پندارد فلاطونی
قدم از کوچه ارباب دولت کوته اولی تر
[...]
به خاک ناامیدی نیست چون من خفته در خونی
زمین چاره تنگ و بر سر افتادهست گردونی
نه شورواجب است اینجا و نی هنگامهٔ ممکن
همین یک آمد ورفت نفس میخواند افسونی
ز اوضاع سپهر و اعتباراتش یقینم شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.