گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۳

 

به شهر نیکوان مسکین غریبی

که جز خون خوردنش نبود نصیبی

عجب بیماریی دارم ز عشقت

که عاجز شد ز درمان هر طبیبی

چو من عاشق بسی یابی ولیکن

[...]

جامی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۳ - پند دهم

 

چرا...ناشکیبی

که کارش نیست جز مردم فریبی

سلیمی جرونی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۰ - بیمار شدن شمع و شکایت کردن از فلک

 

روا داری که از جور رقیبی

به تنهایی بمیرم چون غریبی

اهلی شیرازی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۲ - در اظهار نمودن شیرین محبت خویش را به آن غمین مهجور

 

به خود گفت این گل از بی‌عندلیبی

سر و کارش بود با ناشکیبی

وحشی بافقی
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - در شکستن دست خود گفته

 

ز گمنامی بشهر خود غریبی

شکسته خاطری محنت نصیبی

کلیم
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - در تعریف خواجه میرزاجان بقال

 

دلم را برده سرو جامه زیبی

بهشتی طلعتی آدم فریبی

سیدای نسفی
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۴۸ - عبدالکریم

 

کریم از هیچ عبدی هیچ عیبی

نبیند جز که پوشد بی‌زریبی

صفی علیشاه
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode