گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - در مذمت دزدی که خانه سیدا را غارت کرد

 

به روی سینه منقل می زند خشت

نشسته سر گران از فکر انگشت

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - در بیان تعریف و توصیف شاطر پسری

 

نگویم پر یکی پروانه دشت

که سرگردان به گرد او همی گشت

سیدای نسفی
 

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۳ - حکایت

 

نهاده رو بصحرا و در و دشت

تو دیوانه شدی میگفت و میگشت

نورعلیشاه
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۶

 

زیارت کرده جای آن دو انگشت

که بیرون آمد و بدخواه را کشت

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۸

 

برآید ابر و بارد نم به هر دشت

صبا آید به گلشن بهر گل گشت

قائم مقام فراهانی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۱۴

 

مگر دینار نقدی ریزیم مشت

به شیشه پس توانی برد انگشت

قائم مقام فراهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۲ - نوحه

 

زلیخا آتشین چنگ آهنین مشت

چنانم کوفت بر کشت

یغمای جندقی
 

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲۰ - زبانحال از قول جناب سکینه به جناب علی اکبر

 

برادر ایمنم با تو در ایندشت

چو نالان بلبلی برطرف گلگشت

نیر تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۴ - در شهادت ولی داور علی اکبر علیه السلام

 

بگفت ای صد محیطت در هر انگشت

علی اکبرت را تشنگی کشت

جیحون یزدی
 

فایز » ترانه‌های فایز بر اساس نسخه‌ای دیگر » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۷۲

 

به تیرم زد کمان افکند در پشت

که یعنی من ندانم کی تو را کشت

تو خود اثبات کردی قتل فایز

به خونم کرده ای رنگین سرانگشت

فایز
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۹۵ - فرقه من المتعرفین

 

مثال غوره نارس که بگذشت

ز انگور و بخم نارفته می‌گشت

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۰۰ - عرفان

 

کند قول صفی راگر کسی زشت

زند بر بحر از نابخردی خشت

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۴۶ - النفس الاماره و رئوسها

 

بعالم گر دهندت میکنی پشت

که باید در عوض برندت انگشت

صفی علیشاه
 

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۷ - سخن گفتن خانه با صاحبخانه

 

بپرسید از چه شد این خاک این خشت

مخوانیدم یکی خوب و یکی زشت

صامت بروجردی
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
sunny dark_mode