شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۳ - اشارت به بت
دلم از دانش خود صد حجب داشت
ز عجب و نخوت و تلبیس و پنداشت
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۳ - اشارت به بت
ببین تا علم و زهد و کبر و پنداشت
تو را ای نارسیده از که واداشت
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین
حکایت را بدان آمد فروداشت
که: «ما را فرصتی باید نگه داشت
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین
چنان عمری به عدل و داد می داشت
به آخر درگذشت او نیز بگذاشت
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۷
ایا شاهی که هر جا مسند عدل
نهادی ظلم از آنجا رخت برداشت
بداندیش تو ترکی بود یک لخت
ولی تیغ تواش یک لخت نگذاشت
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۵ - رسانیدن مالک یوسف را علیه السلام به حوالی مصر و خبر یافتن پادشاه از آن و عزیز را به استقبال ایشان فرستادن
ولی یوسف سرش از خاک برداشت
به پیش روی خویشش سجده نگذاشت
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۹ - داستان دختر بازغه نام از نسل عاد که به مال و جمال نظیر خود نداشت و غایبانه عاشق جمال یوسف شد و در آن آیینه جمال حقیقت دید و از مجاز به حقیقت رسید
مرتب کرد و راه مصر برداشت
به مخزن از ذخایر هیچ نگذاشت
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۱ - شرح دادن یوسف علیه السلام قصه محنت راه و زحمت چاه را و آگاه شدن زلیخا از آنکه اندوهی که آن روز داشته است به سبب آن بوده است
حساب روز و مه چون نیک برداشت
به پیش او یقین شد آنچه پنداشت
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۱ - وفات یافتن یوسف علیه السلام و هلاک شدن زلیخا از الم مفارقت وی
نمی دانم که با ایشان چه کین داشت
که زیر خاکشان آسوده نگذاشت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۱ - شبیخون بردن خسرو بر بهرام چوبین و ظفر یافتن خسرو بر او
بنه یکسر همه بر جای بگداشت
ره بی ره گرفت و گام برداشت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۷ - صفت باربد در بزم خسرو
گهی کز زخمه ای می کرد برداشت
به هر یک زخمه خسرو ناله ای داشت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۳ - مناظره کردن خسرو با فرهاد
چو فرهاد این سخن را شرط پنداشت
به پا برجست چست و تیشه برداشت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۸ - قصه شکر اصفهانی
شبی تا روز، با وی عیش بگداشت
ز درج سر به مهرش، مهر برداشت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۵ - نامه نوشتن پیغمبر صلی الله علیه و سلم به پرویز
چرا باید به چیزی کرد برداشت
که آخر بایدت بگدشت و بگداشت
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۵ - زاری کردن پروانه از فراق شمع
من آن طفلم که آتش لعل پنداشت
چو دانست آتش است آنگاه بگذاشت
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۱۹ - حکایت جوانی که عاشق صادق خود را ببزم وصال محرم ساخت و عاشقان کاذب را بتیغ کم التفاتی سرانداخت
ز غیرت آن جوان هم تیغ برداشت
وزان مردم یکی را زنده نگذاشت
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۹ - در پند دادن دایه به شیرین و دلداری از نازنین گوید
ز غم چون خویش را آزاد پنداشت
به روی یار نو این نغمه برداشت
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴۳ - در بیان مصاحبت شیرین با فرهاد در آن شب
ولیکن از گزیدن پاس خود داشت
مکیده و بوسهای در پاش بگذاشت