گنجور

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۳ - اشارت به بت

 

دلم از دانش خود صد حجب داشت

ز عجب و نخوت و تلبیس و پنداشت

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۳ - اشارت به بت

 

ببین تا علم و زهد و کبر و پنداشت

تو را ای نارسیده از که واداشت

شیخ محمود شبستری
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۹ - غزل

 

ملک تیغ مخالف دوز برداشت

میان ترک تارک فرق نگذاشت

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین

 

حکایت را بدان آمد فروداشت

که: «ما را فرصتی باید نگه داشت

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین

 

چنان عمری به عدل و داد می داشت

به آخر درگذشت او نیز بگذاشت

سلمان ساوجی
 

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۲۰ - وصف بهار

 

ز مشرق شاه خاور تیغ برداشت

سپاه زنگبار اقلیم بگذاشت

عبید زاکانی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۷

 

ایا شاهی که هر جا مسند عدل

نهادی ظلم از آنجا رخت برداشت

بداندیش تو ترکی بود یک لخت

ولی تیغ تواش یک لخت نگذاشت

جامی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۷ - صفت باربد در بزم خسرو

 

گهی کز زخمه ای می کرد برداشت

به هر یک زخمه خسرو ناله ای داشت

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۳ - مناظره کردن خسرو با فرهاد

 

چو فرهاد این سخن را شرط پنداشت

به پا برجست چست و تیشه برداشت

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۸ - قصه شکر اصفهانی

 

شبی تا روز، با وی عیش بگداشت

ز درج سر به مهرش، مهر برداشت

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۵ - نامه نوشتن پیغمبر صلی الله علیه و سلم به پرویز

 

چرا باید به چیزی کرد برداشت

که آخر بایدت بگدشت و بگداشت

سلیمی جرونی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۵ - زاری کردن پروانه از فراق شمع

 

من آن طفلم که آتش لعل پنداشت

چو دانست آتش است آنگاه بگذاشت

اهلی شیرازی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۹ - در پند دادن دایه به شیرین و دلداری از نازنین گوید

 

ز غم چون خویش را آزاد پنداشت

به روی یار نو این نغمه برداشت

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴۳ - در بیان مصاحبت شیرین با فرهاد در آن شب

 

ولیکن از گزیدن پاس خود داشت

مکیده و بوسه‌ای در پاش بگذاشت

وحشی بافقی
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - تعریف قحط دکن

 

وبا جاروب رفت روب برداشت

درین محنت سرا یک زنده نگذاشت

کلیم
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode