گنجور

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

بیاور ساقی آن جام صفا را

دمی از ما رهایی بخش ما را

خدا را گر توانی کرد کاری

بکن کاری بکن کاری خدا را

چو چشم خویشتن سرمست

[...]

۱۱ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

چنان مستم چنان مستم چنان مست

که نه پا دانم از سر نه سر از دست

جز آنکس را که مست از جام اویم

ندانم در جهان هرگز کسی هست

بکلی خواهم از خود گشت بیخود

[...]

۱۱ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

مَهَت هر لحظه از کو می‌نماید

هلال‌آسای ابرو می‌نماید

سر از جیب پری‌رویان برآرد

رخ از روی پری‌رو می‌نماید

به هر سوزان کنم هردم توجه

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

ز قدت سرو بستان آفریدند

ز رویت ماه تابان آفریدند

ز حسن روی تو تابی عیان شد

از آن خورشید رخشان آفریدند

ترا سلطانی کَونین دادن

[...]

۲۶ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

رخت هر دم جمالی مینماید

ز حسن خود مثالی مینماید

مرا طاووس حسنت هر زمانی

رخ همچون هلالی مینماید

جمالت را کمالاتست بسیار

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

دلی دارم که در روی غم نگنجد

چه جای غم که شادی هم نگنجد

میان ما و یار همدم ما

اگر همدم نباشد دم نگنجد

حدیث بیش و کم اینجا رها کن

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

ز دریا موج گوناگون برآمد

ز بیچونی برنگ چون برآمد

چو نیل از بهر موسی آب گردید

برای دیگران چون خون برآمد

که از هامون بسوی بحر شد باز

[...]

۱۱ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

دل از بند من بیدل رها شد

نمیدانم کِه او دید و کجا شد

مگر کاو دانه خال بتی دید

از آن در دام زلفش مبتلا شد

هوای دلستانی داشت در سر

[...]

۱۰ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

زهی ساکن شده در خانه دل

گرفته سر بسر کاشانه دل

تو آن گنجی که از چشم دو عالم

شدی مستور در ویرانه دل

دلم بی‌تو ندارد زندگانی

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

ز چشم مست ساقی من ‌‌‌‌‌خرابم

نه آخر بیخود از جام شرابم

از آن ساعت که دیدم جام رویش

چو مویش روز و شب در پیچ و تابم

ندارم هیچ آرامی و خوابی

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

دلی دارم که باشد جای جانان

مدام از دل بود ماوای جانان

دلی دارم چو آینه که دائم

در او بینم رخ زیبای جانان

سویدائیست آندل را که دائم

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

مرا آن لبت خندان تازه

بتن هردم فرستد جان تازه

بچشم جان تازه هر زمانی

ناید چهره جانان تازه

دهد هر ساعتی طفل دلم را

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

سبو بشکن که آبی‌، نی سبویی

ز خود بگذر که دریایی‌، نه جویی

سفر کن از من و مایی که مایی

گذر کن از تو و اویی که اویی

چرا چون آس گرد خود نگردی‌؟

[...]

۱۲ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

جنون فوق عایات الجنونی

جنون من حبیب ذوالفنونی

به عشقت زان ز هر مجنون فزونم

که در خوبی ز هر لیلی فزونی

برون از خویشتن عمریت جستم

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

تو میخواهی که تا تنها تو باشی

کسی دیگر نباشد تا تو باشی

از آن پنهان کنی هر لحظه مارا

زچشم خلق ناپیدا ت باشی

چو بیما نیستی یک لحظه موجود

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

تو ز مائی ولی ما را ندانی

ز دریایی ولی دریا ندانی

اگر دریا ندانی آن عجب نیست

عجب این است که صحرا را ندانی

بجان و تن ز بالائی و زیری

[...]

۹ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

منم مست از لب ساقی نه از می

کز آن لب میکشم جام پیاپی

من از گفتار مطرب در سماعم

نه از آواز چنگ و ناله نی

بجان، من زنده چون باشم که جانم

[...]

۸ بیت
شمس مغربی
 

شمس مغربی » فهلویات » غزل

 

هنو گیتی نبد اج نیستی هست

که بر یان و دلم چویان سرمست

نبد اج یان و دل نام و نشانی

کوا یان من اویان عهد می‌بست

در آن عهدین که اویان بسته با من

[...]

۹ بیت
شمس مغربی