سبو بشکن که آبی بیسبوئی
زخود بگذر که دریایی نهجویی
سفر کن از من و مائی که مائی
گذر کن از تو و اوئی که اوئی
چرا چون آس گرد خود نگردی
چو آب آشفته سرگردان چو جوئی
پشیمانی بود در هرزه گردی
پشیمانی بود در سو به سوئی
تو باری از خود اندر خود سفر کن
به گرد عالم اندر چند پوئی
ز خود او را طلب هرگز نگردی
اگر چه سالها در جستجویی
گرامی بینی و از خود نپرسی
کرا گم کرده آخر نکوئی
کلاه فقر را برسر نیابی
مگر وقتی که ترک سر بگویی
کجا فقر را بر سر نیابی
مگر وقتی که ترک سر بگوئی
کجا برکوی او رفتن توانی
که طفلی در پی چوگان و گویی
تو یکرو شو که آیینه چو طومار
سیه رو کرد آخر از دوروئی
نصیب ای مغربی از خوان وصلش
نیابی تا که دست از خود نشوئی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من از تو راستی خواهم که جویی
همیشه راستی ورزی و گویی
به هر شام و سحر گریم بکوئی
که جاری سازم از هر دیده جوئی
مو آن بی طالعم در باغ عالم
که گل کارم بجایش خار روئی
یقین دان کو نباشی تو ولیکن
نباشی در میان آنگه تواوئی
حروف کائنات ار بازجویی
همه در تو است و تو در لوح اویی
اگر مبصر و گرمسموع جوئی
وگر محسوس وگر معقول گوئی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.