تو میخواهی که تا تنها تو باشی
کسی دیگر نباشد تا تو باشی
از آن پنهان کنی هر لحظه مارا
زچشم خلق ناپیدا ت باشی
چو بیما نیستی یک لحظه موجود
نمیشاید که تا بیما تو باشی
اگر دریای مارا غرقه کردی
چو قطره بعد ازین دریا تو باشی
از آن پس گرچه موج آیی به صحرا
حیات جمله صحرا تو باشی
زجزوی گر بکلی باز کردی
چو گل در جمله اجزا تو باشی
دوئی اینجا نمیگنجد برون شو
که یا من باشم اینجا یا تو باشی
منم یکتای بیهمتا تو خواهی
که تا یکتای بیهمتا تو باشی
بسان مغربی خود را رها کن
بما بگذار تا خود را تو باشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غرض آنست زین تا تو نباشی
نه این باشی نه آن هر دو تو باشی
گر ز مردان صاحب درد باشی
در مردی زنی گر مرد باشی
تو را با نفس پروردن بود کار
همان باشد که بت پرورد باشی
برو چون قطب ساکن باش و بر جای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.