گنجور

 
شمس مغربی

ز قدت سرو بستان آفریدند

ز رویت ماه تابان آفریدند

ز حسن روی تو تابی عیان شد

از آن خورشید رخشان آفریدند

ترا سلطانی کَونین دادن

پس آن گه تخت سلطان آفریدند

از آن سرچشمه نوش حیاتت

بگیتی آب حیوان آفریدند

ز چشم فتنه جوی دلفریبت

هزاران چشم فتّان آفریدند

لب و دندان او را تا بدیدند

در و یاقوت و مرجان آفریدند

ز خطّ عارض و نور جبینش

بت و شمع و شبستان آفریدند

نبد مردی و میدانی جهانرا

که او را مرد میدان آفریدند

که تا از زلف او زنّار بندند

بسی کس را پریشان آفریدند

چو عکس و زلف رخسارش نمودند

بگیتی کفر و ایمان آفریدند

برای سجده بردن پیش رویت

جهانی را مسلمان آفریدند

مر آنرا وعده دیدار دادند

مر اینرا بهر نیران آفریدند

یکی را بهر طاعت خلق کردند

یکی را بهر عصیان آفریدند

یکی از بهر مالک گشت موجود

دگر از بهر رضوان آفریدند

بصحرائی جهان را برگذشتند

تماشا را گلستان آفریدند

چو عزم جویبار دهر کردند

در او سرو خرامان آفریدند

گذر کردند بر صحرای امکان

دو عالم را ز امکان آفریدند

بظاهر ملک جسم آباد کردند

بباطن عالم جان آفریدند

که تا باشد نموداری ز علمش

جهان را از پی آن آفریدند

چو حسن خویشتن را جلوه دادند

جهانی پر ز خوبان آفریدند

بر افکندند چون پرده ز رخسار

برای جلوه انسان آفریدند

ز اشک عاشقان او بگیتی

درو دریای عمان افریدند

دلم را در خم زلفش بدیدند

از آنجا گوی و چوگان آفریدند

برای عاشقان از هجر وصلش

هزاران درد و درمان آفریدند

دلیل خویشتن هم خویش بودند

بدان منکر که برهان آفریدند

چو خود خوردند باده، مغربی را

چرا سرمست و حیران آفریدند؟!

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عراقی

نگارا، جسمت از جان آفریدند

ز کفر زلفت ایمان آفریدند

جمال یوسف مصری شنیدی؟

تو را خوبی دو چندان آفریدند

ز باغ عارضت یک گل بچیدند

[...]

ناصر بخارایی

در آن روزی که خوبان آفریدند

تو را بر جمله سلطان آفریدند

تو را دادند توقیع سعادت

پس آنگه روح انسان آفریدند

ملاحت در تو یکسر جمع کردند

[...]

نظام قاری

در آن روزی که خوبان آفریدند

ترا بر جمله سلطان آفریدند

چو دیبای زر افشان آفریدند

درش گوی گریبان آفریدند

بسان غنچه دروی دگمه بنمود

[...]

کوهی

ز رویت ماه تابان آفریدند

دلمرا چرخ گردان آفریدند

چو لعلت از تبسم نکته ای گفت

از آن لب جوهرجان آفریدند

ز خاک کوی او گردی چو برخاست

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی

مرا نه سر نه سامان آفریدند

پریشانم به سامان آفریدند

نه دستم از گریبان واگرفتند

نه در دستم گریبان آفریدند

نه دردم را طبیبان چاره کردند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه