گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

حضور خویش خواهی جبر ما را

تو مغروری به حسن ای بیمدارا!

به سیخ ناز مژگانت کشیدی

دل دلدادگان مبتلا را!

سراسر قتل اهل عشق کردی

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴ - حبیب‌جان

 

حنا از خون مردم بسته دستت

شده گلگون دو لعل میْ‌پرستت

به قتل عاشقان تیغ دو ابروت

ز مژگان صف کشیده چشم مستت

به ما کلک قضا عشقت نوشته

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶ - حبیب‌جان

 

حیات طغرل از عشق حبیب است

جفای طغرل از دست رقیب است

بود طغرل اسیر زلف جانان

به طغرل هرچه آید یا نصیب است

دمی آ سوی بیماران عشقت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

اگر دل محو آن رخسار زیباست

ز جوهر موج این آیینه دریاست

ندارد داغدار عشق قدری

وطن با لاله اندر کوه و صحراست

مشو در مهر امکان همچو شبنم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹ - حبیب‌جان

 

حزین منشین که نوروز بهار است

جهان چون خضر خطت سبزه‌زار است

بهار افروخت زینت در گلستان

محل فیض سیر گلعذار است

گل و سنبل پریشان از صبا شد

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

حیا پیراهن اندام ناز است

تغافل پرده قانون راز است

ببین زیر و بم تار محبت

به مضراب خموشی نغمه ساز است!

به دشنامی رقیبان را نوازد

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

عقیق از حسرت لعل تو خون است

هلال از شرم ابرویت نگون است

به حالم رحم کن ای شوخ ظالم

که از هجر تو احوالم زبون است!

چو من از یک نگه صد کشته داری

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

سرشکم دانه بی‌حاصل کیست؟!

قماش ناله بار محمل کیست؟!

دلم هر لحظه دارد اضطرابی

تپش فرسود شوق بسمل کیست؟!

گهرریز است چشم انتظارم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

رخش امشب چراغ خانه کیست؟!

نگاهم شهپر پروانه کیست؟!

حدیث کوته زلفش دراز است

شب ما روز از افسانه کیست؟!

زده اشکم ز شادی خیمه غم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

شبی در خاطرم زلف تو آمد

خیال نافه از یادم برآمد

کشا امروز ابواب تبسم

شب هجرانت ای ظالم سرآمد!

برآمد از دلم غم‌های عالم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

مرا شوریست بر سر از غم دل

نمی‌دانم کنون بیش و کم دل

ترشح می‌کند از دیده من

دمادم اشک خونین از یم دل

یکی امروز با ما سیر دل کن

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

بلند است از فلک مأوای بیدل

نباشد هیچ کس را جای بیدل!

نمایم توتیای دیده خویش

اگر یابم غبار پای بیدل

ندیدم از سخنگویان عالم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

خوشا روزی که از مضمون طغرل

به عرض آید در مکنون طغرل!

سمند فکر خود را زن تو مهمیز

نماید جلوه در هامون طغرل

سخن‌هایی که چون سحر حلال است

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

لبت لعل و قدت طوبی رخت گل

منم در گلشن حسن تو بلبل

به دور مه فکندی زلف مشکین

کشیدی خط بطلان تسلسل

ازآن روزی که دیدم روی خوبت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲ - حبیب‌جان

 

حجاب از رخ فکن دلبر که زارم

مرا مگذار اندر انتظارم

بگیر از روی ماهت برقع ناز

که دور از نور رخسارت به نارم

یکی سرگشته‌ام در دشت عشقت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

چو گل زین باغ یک دل غرق خونم

کس آگه نیست از راز درونم!

پریشانم شبیه زلف لیلی

مثال بخت مجنون واژگونم!

مپرسید از من و افسانه من

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

بیا ای باعث شور جنونم

که چون زلف دلاویزت نگونم!

تویی آن شاهد شیرین تکلم

من آن فرهاد کوه بیستونم

اگرچه دورم از وصلت ولیکن

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶ - حبیب‌جان

 

حلاوت در دلم از عشق جانان

ز وصلش گشته‌ام چون غنچه خندان

به سر از عشق او صد شور و غوغا

به دل از مهر او سوزیست پنهان

بود از خنجر مژگان نازش

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

به یاد خنده آن لعل میگون

شدم چون غنچه در این باغ دلخون

سواد زلف او شد سر خط من

بود سرمشق من این بخت واژون

نهال قامتش ممتاز باشد

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱

 

جهان نظم را سلطان چهارند

که هر یک باغ دانش را بهارند

اول فردوسی آن کز خاک طوس است

از او روی سخن روی عروس است

دوم سعدی که او سر زد ز شیراز

[...]

طغرل احراری
 
 
۱
۲
sunny dark_mode