گنجور

 
طغرل احراری

حیا پیراهن اندام ناز است

تغافل پرده قانون راز است

ببین زیر و بم تار محبت

به مضراب خموشی نغمه ساز است!

به دشنامی رقیبان را نوازد

عجب شوخی که او دشمن‌نواز است!

نمی‌آید برای پرسش من

به راه انتظارش دید باز است

ازآن قل‌قل مینا را شنیدم

دلم وقت قیامش در نماز است!

به صبح وصل دارم انتظاری

شب هجران عجب دور و دراز است!

به کف آسان نیاید دامن وصل

بسی در راه او شیب و فراز است

در خامی کشا تا پخته گردی

کلید قفل تحقیقش مجاز است!

معانی صید شد طغرل ز شاهین

که صید چنگلش عنقا نه باز است!

 
 
 
کمال خجندی

مرا از چشم تو نازی نیاز است

به نازی کش مرا چندین چه ناز است

دلم بنواز یعنی سوز و بگداز

که دل مسکین غمت مسکین نواز است

رخت دارند و خط بیچارگان دوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه