گنجور

 
طغرل احراری

حضور خویش خواهی جبر ما را

تو مغروری به حسن ای بیمدارا!

به سیخ ناز مژگانت کشیدی

دل دلدادگان مبتلا را!

سراسر قتل اهل عشق کردی

نما لطفی به محزونان خدا را!

بنالم گر ز هجرت نرم گردد

دل سخت هزاران سنگ خارا

چرا با ما نسازی یک تکلم؟!

به معراجش رسانیدی جفا را!

اگر چندی نیایی جانب من

ولی از دور می‌سازم دعا را

نسیمی گر صبا آرد ز کویت

بدو ارسال دارم مدعا را

ز هجرت طغرل زار بلاکش

بمیرد چیست فرمان تو یارا؟!

 
 
 
رودکی

به حق نالم ز هجر دوست زارا

سحرگاهان چو بر گلبن هَزارا

قضا گر داد من نستاند از تو

ز سوز دل بسوزانم قضا را

چو عارض برفروزی می‌بسوزد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه