گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴

 

اگر تو نشنوی از ناله‌های زار چه حظ

وگر تو ننگری از چشم اشکبار چه حظ

درآ به مشرب روحانیان و واصل شو

معاشران تو مستان تو هوشیار چه حظ

به چشم ما در و دیوار بوستان مستند

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵

 

هنوز عارف و عامی نداشتند نزاع

که لای باده مقررر شد از برای صداع

مرید و مرشد و خادم تمام می دانند

که رند صومعه می می خورد به چنگ و سماع

غریب و عاشق و مستم خدا نگهدارد

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶

 

به فالی از لب تو تا ابد هما قانع

به یک نگاه ز چشم تو پادشا قانع

جهان و آخرت از راندگان راه تواند

دو عالم از تو به یک حرف آشنا قانع

فروغ روز تو بر فرق ما نمی تابد

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۸

 

فریب دختر رز خواهشیست نامسموع

به شرع غیرت ما، در طلاق نیست رجوع

اگر به شیشه شود می پری نمی ارزد

به نازهای خمارش کرشمه های طلوع

گل از کرشمه دمی از فساد بازآید

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹

 

کند همیشه به دل چشم روسیاه نزاع

گدای گرسنه دارد به پادشاه نزاع

چو روز حشر نقاب از جمال برداری

کند به چشم پراکنده بین نگاه نزاع

ز خلق و رای رخت پست طالعم چه کنم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷

 

تو این گشاد و گره‌ها به دام فکر مباف

امید نیست که عنقا برآید از پس قاف

درین دیار که ماییم آدمیت نیست

تو هر کجاش به بینی بگو چه شد انصاف

مرا ز سنت و حرمت سه انتخاب افتاد

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۹

 

کرشمه تو برد از قمارخانه حریف

خورد ز دست تو تایب شراب بی تکلیف

رفیق کعبه و هم مشرب خراباتی

به نام و ننگ نبینی زهی حریف لطیف

ز عشق روی تو در هیچ باغ و مصطبه نیست

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۲

 

رفیق تر نکند در ره تو کام رفیق

تو را دلی ز غم آزاد همچو بیت عتیق

به جستجوی تو دست از دو کون افشاندم

به سالکان مجرد خدا دهد توفیق

دلم به چاه زنخدان و ابروی تست

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۴

 

نگشت دامن گردی درین بیابان چاک

درون نتاخت سواری درین جهان چالاک

اگر مسیح وشی پای در رکاب کند

به مرگ بازنداریم دستش از فتراک

کجا رسیم درین تیره شب خدا داند

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶

 

رسید فصل گل و عیش گلشنم نزدیک

گلم به خرمن و خرمن به دامنم نزدیک

رفیق! بهر خدا، رو برون در بنشین

به خلوتم می و یارست و دشمنم نزدیک

به حیله شمع دگر می فروختم افسوس

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳

 

نیم ز کعبه به می خوردن مجاز خجل

به پیش باده فروشم ز کشف راز خجل

ز روی مستی اگر پرده ای درم سهل است

به پای خم سحری برده ام نیاز خجل

گذار بی خود مستم که گر به هوش آیم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۵

 

نخست عشق به میخانه کرد نزول

به گرد مدرسه گردیدنست نامعقول

ز راه ضربت دستست رقص بی حالان

سماع عشق نخیزد مگر ز اصل اصول

کمینه بوالعجبی، در دیار عشق این است

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۶

 

کتاب خوانده شد و، شبهه‌ای نشد مغفول

به هیچ مسئله خاطر نمی‌شود مشغول

اگر رسوم ادب شد زیاد ما چه عجب

شدیم پیر به تعلیم کودکان فضول

فقیر مدرسه و خانقاه، کم رزق است

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۷

 

منادیست در آن کو که خون زنده سبیل

به عشق نیست زیان قاتل است اجر قتیل

نگاه بر ره مردان غیب دوخته ایم

هنوز دیده به گردی نکرده ایم کحیل

رسوم فقر و توکل درازدستی نیست

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷

 

رضا به عشق کدام است و اختیار کدام

چو دل به عشق دهم دل کدام و یار کدام

در آن کمند که صد سر ز حلقه ای ریزد

بهای بسته چه و قیمت شکار کدام

دو نیم گشته دل از کفر و دین نمی دانم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶

 

غساله شوی ته کاسه و ایاغ شدم

بتر ز پنبه رنگین روی داغ شدم

نه خضر بود درین تیره ره نه چشمه خضر

ز شرم هرزه دوی سرو در سراغ شدم

فغان و شیون مرغان چنان ملولم کرد

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۳

 

به جست و جوی تو سرتاسر جهان بدوم

چنان که باد به هر سو دود چنان بدوم

ز بس ز شوق تو شوریده ام نمی دانم

که بر زمین بدوم یا بر آسمان بدوم

ز جهل ره بر پیران نکته یابم نیست

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۴

 

همیشه گریه تلخی در آستین دارم

به نرخ زهر فروشم گر انگبین دارم

به باد و برقم از احوال خویش در گفتار

که ابر در گذر و تخم در زمین دارم

کسی که خانه به همسایگی من گیرد

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۶

 

مبین به رد و قبولم که نیکخواه توام

اگر بد دو جهانم که در پناه توام

مپوش چشم ز حالم که از پریشانی

ز دیده تو گریزان تر از نگاه توام

به گرد کوی تو گردم نسیم درگاهم

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۰

 

منه به رنگ جهان دل، دی و بهاران بین

وداع حسن گل و ناله هزاران بین

بنفشه خسته و نرگس به خواب و گل در کوچ

وفای همسفران اتفاق یاران بین

ز پاره جگر خلق خاک آکنده ست

[...]

نظیری نیشابوری
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
sunny dark_mode