گنجور

 
نظیری نیشابوری

رفیق تر نکند در ره تو کام رفیق

تو را دلی ز غم آزاد همچو بیت عتیق

به جستجوی تو دست از دو کون افشاندم

به سالکان مجرد خدا دهد توفیق

دلم به چاه زنخدان و ابروی تست

اگر به عرش عظیم است گر به بحر عمیق

به راه آمدم از عهد بر طریقت عشق

ز کودکی نشدم آشنا به هیچ طریق

بیا و هرچه بجز دین تست غارت ده

که بی دلایل و اعجاز کرده ام تصدیق

ز صد گره گرهی وانکردم از زلفت

بسی گداختم و گشتم از خیال دقیق

تو می به جام دگر کن که در پیاله من

به از شراب عقیقی بود سرشک عقیق

سحر ز روح چمن بی ریاح معلومست

که جمع می شود اجزای گل پس از تفریق

تو می پرست و نظرباز شود که طبع تو را

مجاز می برد آخر به جانب تحقیق

ببین خزان و بهار جهان و عبرت گیر

که در مواعظ و پندست روزگار شفیق

کسی که خاست به شبگیر مزد خویش گرفت

ز کاهلی است که افتاده کار در تعویق

به این سپاس که دوران مسلم است تو را

به خاص و عام «نظیری » بده شراب رحیق